مادرم مرا در آغوش گرفت، از شادی میدرخشید. گفت: «بفرمایید.» بستهی کوچکی را از جیب ژاکتش بیرون کشید.
جعبهی کوچک را باز کردم. مثل همیشه، آویزی نقرهای در بالای تشکی مخملی قرار داشت.
پرسیدم: «مامان، این چیه؟» در تاریکی خوب نمیدیدم.
«این نیمی از یک قلب است. برای زندگیای که در آن هرگز از هم جدا نمیشویم.»
از جعبه بیرون آوردم و بررسیاش کردم. دستهایم را روی لبههای ظریفش کشیدم.
«نیمهی دیگرش کجاست؟»
او گفت: «اینجا.» و دستبند خودش را نشانم داد، که با آویزهایش همانند درخت کریسمس تزیینشدهی ما سنگین بود. سپس مچ دستم را گرفت، آویز را اضافه کرد و دستم را بر قلبش گذاشت. «و درست اینجا. تو همیشه بخشی از من خواهی بود.»
داستان لطیفی است.قدری کودکانه و زیادی خوش بینانه, ولی برای روشن کردن شبهای تاریک زندگی خوب است. کلبع ای چوبی در کنار دریاچه گمشده میشیگان و پیرزنی پر از سرزندگی جوانی.
2
(1)
12,500
تومان
%30
تخف یف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو