تاروپود و جانوجهانِ نمایشنامۀ کمدیِ هرکول و آغلِ آوگیاس سرشار است از طنزی گزنده و رخنهگر دربارۀ کشورِ دمکراتیکِ اِلیس که رفتهرفته در پِهِن و آلودگیهای زیستبومی فرومیرود. رئیسجمهور راهِ نجات را در این میبیند که هرکول را فراخواند تا با برگرداندنِ آبِ دو رود' شهر را از آلایندهها بشوید. از بد یا شوخیِ روزگار، جهانپهلوان هرکول که در این هنگام وامدار است، به ناگزیر پیشنهادِ دولت را میپذیرد، ولی سودجویی، کوتهبینی، بوروکراسی و فسادِ دستگاهِ دولت سدِ راهش میشود و چنان دستوپایش را در پوست گردو مینهد که برای گذرانِ سادۀ زندگی تن به نمایش در سیرک میدهد. این چنین' روزگارِ ما قهرمانان را از بلندای دستنیافتنیِ خود به زیر میکشد و اینجا، این پایین، آنان را چنان در تنگناهایِ جامعۀ غولآسایِ سختدل' ناتوان و درمانده میکند که دامنۀ اندیشهشان به سیر کردنِ شکم' تنگ میشود. نمایشنامه' ناتوانیِ دمودستگاههای گردانندۀ این جهان در گرهگشایی از دشواریهایِ زندگی را با چنان روشنیای نشان میدهد که هرکس در هر جایِ جهان' خود را یکی از آدمهایِ شهر اِلیس میبیند.