این اثر،داستانی است از سازگاری در مواجهه با احتمالات مهیب و تنهایی ملال انگیز.رمان کلاین که با پژوهش دقیق نوشته شده آکنده است از نشانه زندگی ما را به سفری تاریخی میبرد،جایی که بقا به اراده پولادین و اعجاز قلبی بزرگ و بخشنده بستگی دارد.
"خودم را میبینم که دارم عقبنشینی میکنم عمیق به درونم. این نوعی کودمی رقتبار است که بدانی هیچکس دوستت ندارد، هیچکس عاشق تو نیست، هیچکس از تو مراقبت نمیکند، همیشه بیرون بودن و به درون نگاه کردن. حس میکنم یک دهه پیرتر از سن واقعیام شدهام. زیادی میدانم. مردم را در بدترین حالتشان دیدهام، در ناامیدانهترین و خودخواهانهترین وضعشان، و این دانستن مرا محافظهکار میکند. خوب میدانم که حالا گاهی باید از روی مصلحت سر تکان بدهم. میآموزم که بگذرم و مثل دیگران باشم، ولو اینکه از درون ویران باشم."