هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
کفر تو دینست و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان
سیدارتا خانه پدری را برای کشف حقیقت ترک میکند و پای در مسیر رهایی میگذارد. وی در این مسیر به گفتگو با افراد مختلف از هر قشر و مذهبی میپردازد تا به حقیقت وجود خود پیببرد و به آرامش حقیقی دست یابد. رمان سیدارتا به طور کلی یک سفر است. سفری عرفانی برای رسیدن به معنویت، کمال و رسیدن به روشننگری. هرمان هسه در کتاب «سیدارتا» به مانند دیگر آثار خود به خودشناسی، معرفتشناسی و بررسی قدرت درونی انسان میپردازد و بر این عقیده استوار است که انسان باید خودش راهش را بیابد. در این کتاب شخصیت اصلی با افراد متفاوتی که در کیش و آیین خود سرآمد هستند، روبهرو میشود و گفتگوی فلسفی و عرفانی چالش برانگیزی را پایهریزی میکند. موضوع داستان سیدارتا تمام و کمال بر سر این مسئله است که خود انسان باید راه را در شناخت خویشتن، بیابد. به عبارتی میتوان گفت این کتاب نگرشی بر ریشههای روانشناسی در مذاهب جهانی و مکاتب عقلیست. بسیاری از منتقدان و ادیبان بر این باروند که شماری از صحنههای سیدارتا تابلوهای مثنوی مولوی را برای خواننده ترسیم میکند.
هنری میلر دربارهی این کتاب میگوید:
«سیدارتا داروی شفابخشی است که از انجیل عهد جدید موثرتر است.»
برشی از کتاب
بودا دور شد ولی طرز نگاه و تبسمش برای همیشه در خاطر سیدارتا نقش بست. با خود گفت هرگز کسی را ندیده که طرز نگاه و لبخندش، یا نشستن و برخاستنش تا بدان حد شبیه او باشد. من نیز میخواهم نگاه و لبخند و نشستن و برخاستنم همانند گوتاما حکایت از آزادی، اعتبار، خویشتنداری، و صفای کودکانه کنند و در هالهای از رمز و راز مستور باشند. کسی میتواند چنان نگاه و رفتاری داشته باشد که بر نفس خویش غالب آمده باشد. من نیز بر نفس خود چیره خواهم شد.
خالق سیدارتا
هرمان هسه نویسنده آلمانی- سوئیسی در سال ۱۸۷۷ دیده به جهان گشود. خانواده وی مبلغان مذهبی در هندوستان بودند. شغل خانواده، باب آشنایی هسهی جوان با ادبیات را باز کرد و به جهانبینی و تفکرات فلسفی هند دست یافت. هسه دوران کودکی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت و به دلیل افسردگی و اقدام به خودکشی مدتی در آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی بستری بود. بعد از خارج شدن از آسایشگاه به کار در ساعتسازی مشغول شد و مدتی بعد به نویسندگی روی آورد. این نویسنده پرآوازه به دلیل علاقه و توجه خاصی که در باب فلسفه هند داشت در سال ۱۹۲۲ کتابی را با نام سیدارتا روانه بازار کرد که از جمله پرخوانندهترین آثار وی میباشد.
نویسنده اتریشی پتر هانکه در سال ۱۹۷۰ با تعجب اعتراف میکند:
«من کتابهای هسه را با کنجکاوی و تحیر تمام، خواندم. این مرد نه تنها یک شخصیت برجسته رومانتیک، معرفیشدهی آمریکاییهاست، بلکه نویسندهای عاقل و قابل اعتمادی نیز میباشد.»
از دیگر آثار هسه میتوان به دمیان، بازی مهره شیشهای، سفر به شرق، نارسیس و گولدموند، روزالده و... اشاره کرد. هسه در سالهای پایانی عمرش به بحران عمیق روحی مبتلا شد و در سال ۱۹۶۲ دار فانی را وداع گفت.