هر از چندگاهی کائنات استعدادی شاعرانه را از انظار عمومی مخفی نگاه میدارد تا مجلدی از حساسیت توأم با لطف و مشاهدهای دقیق آماده خواندن شود.
بالهای شگفتی رابرت مکآلپاین گنجینهای است که باید نگاه داشت و به اشتراک گذاشت و بارها و بارها دوباره خواند. نمیتوان یک شعر را تنها یکبار خواند. این شعرها میباید که درون ذهن محتاط در آغوش کشیده و نوازش شوند تا آنجا که عباراتشان در رگهای افکار به نواختن درآیند و باز نایستند تا آنجا که تحسین ما را برانگیزند.
نوشتههای گلچینشده و عبارات ظریف مکآلپاین قلب را با لذت خالص کلمات تشویق میکنند. عباراتی از قبیل، «مراقبه بر من قالب است»، «شکوه پاییز از خاطرم گذشت»، «جامهای رنگین یاریام میرساند تا درآمیزم»، را میتوان در شعر «مراقبه»اش یافت.
خط آغازین عنوان شعر، «بالهای شگفتی»، اتصالی به روح جمعی نوع بشر است که از دنیایی بودن زندگی روزمره میجهد. «بر بالهای شگفتی خیال سواری دارم امروز...»
خانه صخرهای، بیشک پس از راهپیماییای به یکی از ویرانههای آناسازی نگاشته شده. این عبارت شاعرانه را بسیار دوست میدارم، «ایمن در قلب سرخی ته نشسته، جان گرفته به گاه روز، به گاهواره برای خواب.»
بالهای شگفتی حیرتانگیز است. اسباب لذت است. یک باید خوانده شود است برای تمامی دوستداران شعر و همه کسانی که آرزو دارند لحظاتی چند در ذهن یک شاعر به سربرند.