یک عاشق جانپرورم، اما ندانم عشق چیست؟
از عشق بی پا و سرم، اما ندانم عشق چیست؟
با عرف و رسم آدمین در مهربازار زمین
جان داده و دل میخرم، اما ندانم عشق چیست؟
از دیدهها بر دیدهها وز سینهها بر سینهها
پیک محبت میبرم، اما ندانم عشق چیست؟
در مکتب صدق و صفا از فنّ پیمان و وفا
داناترین دانشورم، اما ندانم عشق چیست؟
من هفت شهر عشق را در کوچهای دریافتم
رُستایی شهرآفرم، اما ندانم عشق چیست؟
با عشقبازان جهان گاهی چنین، گاهی چنان
همباده و همساغرم، اما ندانم عشق چیست؟
لیلا و مجنون کهن، فرهاد و شیرین نوین
من از شما عاشقترم، اما ندانم عشق چیست؟
هر لحظهای با آذرخش از فیض عشق تازهاش
نور به نور از آذرم، اما ندانم عشق چیست؟