بارش شدید برف همه ی پروازها را لغو کرده و تام چاره ای ندارد جز اینکه خودش دنبال فرزند دانشجویش، لوک، برود تا همه ی خانواده برای تعطیلات کریسمس در کنار هم باشند.
این سفر فرصتی است برای تام تا خاطرات، رنج ها و اسرار زندگی اش را مرور کند. احساس گناه، عذاب وجدان، شک و نگرانی از تام انسانی درونگرا ساخته است. او در این سفر بلند بلند به زندگی اش می اندیشد و ما در کنارش هستیم...