کفشهای شیطان را نپوش شامل دو داستان بلند و یک داستان نسبتا کوتاه است. هرسه داستان فضای نسبتاً پراضطراب دورهی جنگ و بعد از جنگ را به خواننده نشان میدهد. زبان در داستان ابزاری است که به راحتی خواننده را به متن ماجرا میکشاند. داستان «آرامش انگلیسی» نسبت به دو داستان دیگر منسجمتر است و به لحاظ روانشناختی و ساختاری از پایهی محکمی برخوردار است.
در میانهی جنگ، عشق نیز پابه پای شخصیتهای داستان جلو میرود،عشق در این داستان ابزاری است که مردان را از خشونت و مرگ رها می کند و به شکلی متضمن تداوم زندگی است. مهرنوش دختری است که مردان زیادی شیفتهاش هستند و اوست که مرگ را مدام به تاخیر میاندازد.