در زندگی خود انسانهایی را میبینیم که در ظاهر زندگی ارام و بینقصی دارند و آنها را خوشبخت تصور میکنیم، نگاه ما نسبت به بسیاری از بازیگران و هنرمندان اینگونه است. اما گاهی اوقات خبرهای هولناکی درباره زندگی آنها میشنویم و پس از آن بهتزده و شوکه میشویم. ثروت و شهرت لزوما موجب خوشبختی انسانها نمیشود و بسیاری از افرادی که ظاهری عادی و شاد دارند، ممکن است از افسردگی شدیدی رنج ببرند. کتاب بیمار خاموش داستان فردی به نام آلیشیا برنسون است که به نظر میرسد زندگی زیبایی با همسرش دارد، آن دو با یکدیگر در خانهای مجلل در یکی از بهترین محلات شهر لندن زندگی میکنند اما تراژدی هولناکی رخ میدهد که همگان را دچار شگفتی میکند.
کتاب رمان خاموش یکی از رمانهای جذاب در ژانر معمایی است، این کتاب توانست به لیست پرفروشهای نیویوربک تایمز راه پیدا کند، علاوه بر این در سال 2019 نیز توسط کاربران سایت ودریدز به عنوتن بهترین رمان ژانر معمایی شناخته شد. این رمان در همان سال توانست جایگاه دوم بیشترین فروش کتابهای داستانی سایت آمازون را به خود اختصاص دهد.
بیمار خاموش از 6 بخش مختلف تشکیل شده است، قسمت اول که پیشگفتار نام دارد بخشی از دفتر خاطرات آلیشیا برنسون را شامل میشود. اما 5 بخش دیگر از زبان یک روان درمانگر به عنوان تئو فیبر روایت میشود که به دنبال آن است تا به حقیقت ماجرا پی ببرد.
این رمان در ابتدا دو خط داستانی دارد، یکی از آنها مربوط به تلاشهای تئو برای فهم حقیقت است، قسمت دوم نیز به بررسی یادداشتهای آلیشیا مربوط میشود. اما در ادامه ، رابطه تئو با همسرش نیز به داستان راه پیدا میکند و شرایط را پیچیده میکند.
در معرفی کتاب بیمار خاموش لازم است به این نکته توجه داشته باشیم که کتاب فوق یک رمان معماگونه و جنایی معمولی نیست و د آن مفاهیم عمیق مربوط به روانشناسی با ظرافت تمام قرار داده شده است که داستان را جذابتر از رمانهای پلیسی معمول میکند. خواننده با مطالعه این کتاب میتواند به عمق ذهن آلیشیا سفر کند و او را به خوبی بشناسد.
داستان پر از سرنخهای مهم و جذاب است که با کنار هم قرار گرفتن آنها، پایانی بهتآور، هیجان انگیز و شوکهکننده برای کتاب رقم میخورد.
اگر هر روز یک ساعت از زمان خود را به خواندن این رمان اختصاص دهید، مطالعه بیمار خاموش ظرف یک هفته به پایان خواهد رسید.
« احساسات ناگفته هیچگاه از بین نخواهند رفت. آنها زنده زنده دفن میشوندو روزی زشتتر از روز اول ظاهر خواهند شد.»
آلیشیا برنسون و همسرش گابریل به مدت هفت سال با یکدیگر زندگی میکردند، در 25 اوت اتفاق هولناکی رخ میدهد، آلیشیا همسرش را با شلیک چند گلوله به قتل میرساند، جزئیات مورد اشاره در این پرونده بسیار ناراحتکننده هستند، در ابتدا همسایه این خانواده باربی هملن، صدای چند شلیک گلوله را میشنود و فورا با پلیس تماس میگیرد، سه دقیقه پس از تماس، پلیس به آنجا میرسد. آنها وارد خانه گابریل و آلیشیا میشوند. آنها آلیشیا را در وضعیتی شوکه کننده مشاهده میکنند که روی دستهایش بریدگیهای عمیق و تازهای وجود دارد، آلیشیا دست به خودکشبی زده ولی هنوز زنده است، در همین حین گابریل را نیز روی یک صندلی پیدا میکنند، تصورشان در ابتدا این است که گابریل زنده مانده، اما متوجه میشوند که به صورت او چندین بار شلیک شده است.
آلیشیا فورا به بیمارستان منتقل میشود، هر چند او در برابر تلاشهای گروه امداد مقاومت میکند. با اینحال او زنده میماند و بابت قتل همسرش متهم میشود. اما او در کل این مدت دیگر صحبت نمیکند و به طور کلی ساکت است. گاهی لبهایش تکان میخورند اما حرفی از دهانش خارج نمیشود. سکوت پایدار آلیشیا داستان را پیچیدهتر میکند و این ماجرای قتل به صدر اخبار انگلستان راه مییابد. این کتاب به احساسات سرکوب شده و فروخورده فردی میپرداد که مرتکب قتلی هولناک شده است.
آلیشیا هنگامیکه شوهرش را به قتل رساند 33 سال داشت، او زنی هنرمند بود که نقاشی میکرد و معمولا نمایشهایش با استقبال فراوانی روبرو میشوند. شوهر او گابریل نیز 44 ساله بود و به عنوان عکاسی سرشناس و حرفهای فعالیت میکرد.
آنچه که داستان را شگفتانگیز و پیچیده میکند به مدت زمان بازداشت خانگی آلیشیا مربوط میشود. او بیدرنگ به سراغ بوم نقاشی خود میرود و شروع به کشیدن طرحی میکند، روش کاری این نقاش معمولا متفاوت بود، او مدت زیادی را برای رسیدن به ایدهای جذاب اختصاص میداد و طرحهای اولیه فراوانی میکشید اما اینبار بدون این مقدمات کارش را شروع کرده بود. او تصویری از خودش را بر روی بوم نقاشی کرد و در گوشه سمت چپ آن به حروف یونانی اسم آلکستیس نوشته شده بود.
آلکستیس یک اسطوره یونانی است که در داستانی عاشقانه حضر میشود جانش را فدای پادشاه آدمتوس کند.
آلکس مایکلیدیس، نویسنده و فیلم نامه نویس شناخته شده بریتانیایی در 4 ستامبر سال 1977 در قبرس دیده به جهان گشود. او پدری یونانی و مادری انگلیسی داشت و پس از طی دوران کودکی خود در قبرس، با خانوادهاش به بریتانیا مهاجرت کرد. آلکس از کودکی به اساطیر یونانی علاقه قابل توجهی داشت و دربارهشان مطالعه میکرد، آلکس جوان متوجه شد که به ادبیات علاقه بسیار زیادی دارد و به همین دلیل در کمبریج در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و به دنیای نویسندگی راه پیدا کرد. او تحصیلات تکمیلی خود را در رشته فیلمنامه نویسی ادامه داد در کارنامه حرفهای این فیلمنامه نویس نویسندگی متن شیطانی که تو میشناسی و همکاری در ساخت فیلمنامه انگلیسیها میآیند، وجود دارد. آلکس در حال حاضر 44 سال دارد و در شهر لندن زندگی میکند.
رمان بیمار خاموش اولین اثر داستانی بلند این نویسنده است که در آن میتوان علاوه آلکس به اساطیر یونان باستان و روانکاوی را متوجه شد.
پس از استقبال بینظیر از این کتاب در دنیای انگلیسی زبان، بیمار خاموش خیلی زود به زبانهای مختلفی ترجمه شد. کتاب بیمار خاموش توسط ساناز بیگلری و به همت انتشارات البرز ترجمه شده است. این ترجمه نثری روان و قابل فهم دارد.
بیکار خاموش برای افرادی که به روانشناسی علاقه دارند و طرفدار رمانهای پیچیده و دارای ژانر معمایی هستند، اثری مناسب و خواندنی خواهد بود. علاوه بر این، طرفداران ادبیات و داستانهای انگلیسی نیز میتوانند این اثر را بخوانند.
رمان بیمار خاموش، ماهیتی روانشناسنه دارد اگر از این کتاب خوشتان آمده است میتوانید کتاب اشتیلر اثر ماکس فریش را نیز مطالعه کنید.
هیچ وقت فکر نمی کردم دلم برای دیدن باران لک بزند. وارد چهارمین هفتة موج گرما شده ایم و انگار آزمون صبرو استقامت را پشت سرمی گذاریم. به نظر می آید هر روز گرم تر از روز قبل است. انگارنه انگار که در انگلستان هستیم.
شبیه آب وهوای کشور دیگری مثل یونان یا جایی شبیه آن است.
الآن در همیستد هیث نشسته ام و این ها را می نویسم. پارک اینجا مثل سواحل دریا یا میدان های جنگ مملو از صورت های قرمز و بدن های نیمه عریانی است که روی زیراندازها و نیمکت ها ولو شده اند. من زیر ساية درختی نشسته ام. ساعت شش عصراست و هوا رو به خنکی می رود. خورشید آتشین در خط افق آسمان طلایی رنگ پایین رفته و پارک در این نور شکل دیگری به خود گرفته است. سایه ها تاریک تر و رنگ ها روشن تربه نظرمی آیند. طوری کهانگار چمن ها گرفتار شعله های آتش اند.
وقتی به پارک می آمدم کفش هایم را درآوردم و پابرهنه راه رفتم. یاد دوران کودکی ام افتادم که بیرون از خانه بازی می کردم. یاد یک تابستان گرم افتادم. همان تابستانی که مادرم مرد. با پال بیرون از خانه بازی می کردیم. در مزارع طلایی پر از گل های مینا دوچرخه سواری می کردیم و خانه های متروکی را کشف می کردیم که حیاط های ترسناکی تابستان را به خاطر خواهم داشت. مادرم و آن بلوزهای آستین حلقه ای رنگی اش را با آن بندینک های شل و زردرنگی که شبیه خودش نازک و باریک بود. به خوبی به یاد دارم. مادرم مثل پرنده ای کوچک ریزنقش و سبک بود. رادیو را روشن می کرد. من را در آغوش می گرفت و با آهنگ های پاپ دور اتاق می رقصیدیم. به خاطرمی آورم که بوی شامپو و سیگار و کرم دست نیوآمی داد و هميشه با رایحه ای از ودکا همراه بود. چند سالش بود؟
بیست و هشت؟ بیست و نه؟ آن موقع از حالای من جوان تر بود.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۱۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 388 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۵۶:۰۰ |
نویسنده | الکس مایکلیدیس |
مترجم | ساناز جهان بیگلری |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Silent Patient |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۱۲/۲۰ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 135,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شروع جذاب و متن روانی داشت و باید بگم از اول تا آخر خواننده رو دنبال خودش میکشونه،راستش برای من خیلی غافل گیرکننده نبود و از میانه های داستان شک کرده بودم و حدس هایی میزدم.برای کسی که این سبک رو دنبال بکنه و فیلم یا کتاب های زیادی توی این ژانر ببینه و بخونه خیلی منحصر به فرد نمیتونه باشه. ولی در کل خوب بود. *مابقی نظر حاوی اسپویل هست* یکم منطق داستان برام عجیب به نظر اومد که چرا طرف باید بره سراغ کسی که هم محکوم شده هم حرفی نمیزنه مطلقا و اگرم بزنه اصلا هویت طرف رو نمیشناسه که بخواد لوش بده،تازه اگرم لوش بده چون قتل کار اون نبوده چیزی نمیشه،تازه اینم در نظر بگیریم که اصلا کسی حرف یک قاتل بیمار رو باور نمیکنه!اونم اون داستان رو.قبل قاتل بودنش حرفاشو کسی قبول نمیکرد!چه انگیزه ای داشته که این همه دردسر کشیده رفته سراغش که بعد هم از شرش خلاص بشه!
نمیشه گفت کتاب بدی بود ولی آن چنان هم چیز خاصی نداشت به نظر من. یه روایت ساده با اتفاقاتی کم. ولی نویسنده شمارو تا آخر همرا میکنه. ولی پایان بندی تقریبا قابل قبولی داره. دوست داشتم هیجان انگیز تر بود و اتفاقات به مراتب بیشتری میفتاد ولی اینجوری نشد. مشکلی که من با رمان های جنایی یا پلیسی دارم، اصرار نویسنده ها به ک شوندن همه اتفاقات به صفحات آخره.اگر بین این ها اتفاقات دیگه ای هم میفتاد به نظر من جذاب تر میشد.این تقصیر منه بیشتر.زیادی عجولم. خلاصه اگر برای سرگرمی میخواهید چند ساعتی ذهنتون رو از اتفاقات دورتون پرت کنید کتاب خوبیه. نه بیشتر
من داستان رو لو نمیدم. ولی میتونم بگم با چه داستانی مواجهین. داستان از عدم تعادل عالی برخوردار بود و کششی فوق العاده تا آخر. اولش فکر کردم با یه موضوع روانشناختی جالب سر و کار دارم ولی به مرور داستان پلیسی شد و راستش من از داستان هایی که به عبث معمایی ایجاد میکنن و آخر سر اون معما رو حل میکنن، لذت نمیبرم. شبیه دنیای خودمون میمونه! اولش موقع به دنیا اومدن به خیلی چیزها نیاز نداریم و بعد در ما نیاز ایجاد میکنن و آخر سر وقتی نیازها رو رفع میکنیم، فکر میکنیم آدم موفقی بودیم ولی درواقع چیزی به ما اضافه نشده. این کتاب هم همین طور بود. چیزی به من اضافه نکرد جز احساس خرسندی از اینکه دارم کتاب(یک کار حقیقی و درست) میخونم. هرچند قابل اغماض نیست تمرکز و عطشم نسبت بهش که بیشتر باعث شدن فریب بخورم. مگر اینکه شروعی باشه برای کتاب های معنادار.
بعنوان کسی که سالیان سال هست که کتابهای جنایی-کارآگاهی میخونم بایستی به استادان ادبیات دانشگاه بگم که به نویسندگان جوان توصيه کنند که حتما این رمان رو بخونند تا یاد بگیرند که هیچوقت و هیچگاه اینجوری رمان جنایی ننویسند!!! این رمان، پر از چاله چوله ست که نویسنده حتی در پایان اون، به خودش زحمت نداده لااقل قسمتی از اونها رو پر کنه !! البته اگر شما روانشناس باشی و بخوای نویسنده جنایی بشی نتيجه ش بهتر از این نخواهد شد، خداوند روح آگاتا کریستی و کانن دویل و آلن پو رو قرین رحمت کناد که به همه یاد دادند ، جنایی نویسی اصولا یعنی چی ( دوستان اگر میخوایید از جنایی نویس های حرفه ای معاصر کتاب بخونید، رمان های زن کابین ده و پرونده هری کبر و...قطعا مناسب ترند)
یه داستان پرکشش روانشناسی هست با روایت اول شخص یه رولنشناس که دوست داره یه بیمار عجیب غریب رو درمان کنه و خودش تو زندگی شخصیش دچار مشکلاتی هست و ... . اخرش غافلگیرکننده تموم میشه. جذبکننده نوشته شده ولی خیلی هم چیز خاصی به ادم اضافه نمیشه با خوندنش.
داستان جنایی نبود، بهمین خاطر چندان از این نظر با دقت نوشته نشده بود و گافهایی داشت، اما به هرحال جاذبه داشت و غافلگیرکننده بود. شخصیتهایی در داستان بودند که معماگونه وارد داستان میشن، اما در آخر میفهمیم نقش چندانی ندارند و رها میشن، مثل عمه، صاحب گالری، و برادر مقتول! نوع روایت برای من جالب بود، بخشها از زبان دو نفر روایت میشوند. ولی تقریبا انسجام خوبی دارند. شاید داستان بیشتر روان شناسانه بود ولی کلا دانش خواننده را چندان زیاد نمیکند، حتی درباره اجتماع و حغرافیای محل داستان.
خیلی عالی بود برای اولین بار بود که با خوندن ی داستان فوق العاده قافلگیر شدم البته باید بگم ک قبلا آگاتا کریستی توی یکی از کتابهاش از این ایده استفاده کرده بود و خالق این ایده کریستی بوده ولی اون داستان گیرایی و کشش لازم رو نداشت اما این کتاب واقعا جذابیت داشت خوندنش برام مخصوصا زمانی که نویسنده با استفاده از رویکرد روانکاوی انگیزه افراد رو نشون میده که البته یکم سطحی و ناشیانه هست اما خوبه .در کل اصلا فکرشم نمیکردم داستان اینجوری تموم شه.واقعا باحال بود.پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
كتاب جذابي بود و پايانش هم غير قابل پيش بيني و خوب بود فقط يكسري نكات پزشكي در طول داستان ايراد داشت مثلا مريضي كه سايكوز داره و كسي رو ميبينه به هيچ وجه نبايد اين باور رو براش تقويت كرد مثلا اگر ميگه كسي توي اتاقه نبايد هيچ اشاره اي به حرفش كرد نه باهاش مخالفت كرد نه تاييدش كرد اما توي داستان جايي كه يكي از بيماران ميگه كسي توي اتاقه در جوابش روان درمانگرش ميگه خب چي ميگه بهت كه اين واضحا اشتباهه اگر از اين موارد چشم پوشي كنيم در كل ارزش خوندن داره
اگر اندکی از داستان نویسی، فیلمنامه یا ادبیات سر درمیارید سراغ این داستان نرید چون انقدر ایراد ساختاری داره که آخرش گند میزنه به حس و حال خواننده! از کی تا حالا راوی داستان میتونه هر اطلاعاتی رو خواست بده هرچی رو نخواست نده؟؟ غافلگیری از سمت راوی ندیده بودیم که دیدیم. واقعا غیر حرفه ای تموم شد. راوی نمیتونه به مخاطب دروغ بگه!!! اگر میخواید کتاب معمایی باحال بخونید، دختری در قطار بهتره.
از نظر کشش داستانی، داستان خوبیه، اگر بخواین مطالب روانشناسی داخلش رو با زندگی واقعی تطبیق بدین کاملا صدق میکنه، جدا از اینکه این کتاب یه رمانه و نباید انتظار چیزهای واقعی و داشت. میتونین داخلش ترکیب خوبی از استفاده از فلش بک و زمان حال بدون پیچیدگی خاصی رو ببینید، نویسنده ناخداگاه کاری کرده که شما همزمان هم در زمان حال هستید و هم گذشته و در اخر به راحتی میتونین تفاوتشون رو تفکیک کنین