نخودی کوچولو همه چیز دارد. هر چیزی که بخواهید و فکرش را بکنید. اما نخودی کوچولو یه غصه دارد. آن هم این که همیشه تنهاست و هیچکس نیست کنارش، هیچکسی همدل و همزبانش نیست. نخودی کوچولو دلش بهار میخواهد، همدل و همزبان میخواهد. اما باید کاری کند. رفتن به جنگ دیو سیاه؟ شکستن طلسم جادویی؟