تایتانیک یک کشتی بود به بزرگی نامش.
ارتفاع او ده طبقه و طولش به اندازه چهار چهارراه بزرگ یک شهر بود.
یک شهرِ شناور که درونش رستوران، اداره پست، کتابخانه، استخر، زمین اسکواش، سالن ورزشی، و حتی حمام ترکی وجود داشت.
این کشتی جدید، حامل برخی از ثروتمندترین افراد دنیا و همینطور مهاجرینی فقیر از ایرلند، سوئد، نروژ، کرواسی، بلغارستان، پرتقال، و سوریه در میان ۲۲۲۸ مسافر و خدمه خود بود.
از آنجایی که بدنه شناور آن از محفظهای ضد آب درست شده بود، مردم فکر می کردند تایتانیک هرگز غرق نمیشود…
هر بار که جیم به اطراف خودش نگاه میکرد، یک گربه آنجا بود.
گربه ای با دم کهربایی رنگ که اون رو در هوا میرقصاند و در طول مسیر کشتی سازی راه میرفت.
بعضی ها ادعا می کنند که گربه ی کهربایی رنگ می تواند آینده را ببیند.
اما خود جیم معتقد بود که آن گربه خوش شانسی می آورد.
پدر او در مرکز ایرلند و شهری بندری کار می کرد و از این رو همهی افسانهها در مورد گربهها و کشتیها را میدانست.