خواب رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی چشمانم را باز کردم سپیدهدم بود. هوا روشن شده بود. بلند شدم. اول گشتم یک چیزی برای خوردن پیدا کنم. دیدم غذا به فراوانی هست. به نظرم آمد پستچی غذای هفتگی آقاپرویز را هر هفته با خودش میآورد. این را هم بگویم که من همهاش به این فکر میکردم که آقاپرویز برای غذا و پوشاک و مایحتاج عمومی چه میکند؛ که دیدم وضعش آنقدرها هم بد نیست.
غذا خوردم و آمدم بیرون.اطراف را نگاه کردم. بیابانِ بیابان بود. نمیدانم فکر کی بود که اتاق و پمپبنزین اینجا درست کند. در سکوی جلوی درِ اتاق نشستم. به اطراف نگاه میکردم که چه باید بکنم. بروم یا بمانم. اگر بخواهم بروم چطور بروم و کجا بروم.
همینطور که فکر میکردم دیدم هرچه بیشتر فکر کنم بیشتر داغان میشوم. این بود که بلند شدم. اطراف اتاق را گشتی زدم. پشت اتاق، زیر یک طاق کوچک، دوتا چرخ توجهم را جلب کرد. رفتم چرخ را کشیدم بیرون. دیدم یک دوچرخهٔ قدیمی است؛ البته دربوداغان. رینگش زنگزده و چرخهایش هم باد ندارند. گفتم خُب، حالا باید یک کاری بکنم. زیر طاق را گشتم. یک تلمبهٔ دوچرخه بود و وسایل پنچرگیری، آچار و روغن. خلاصه، به نظر وسایل جور بوده ولی همت نبوده که این دوچرخه را راه بیندازد.
گفتم خوب شد. حالا یک وسیلهای برای رفتن یا بهتر بگویم فرار کردن پیدا شد. فوراً آنچه را لازم بود برداشتم. آوردم دمِ در اتاق و شروع کردم به درست کردن دوچرخه.
البته آدم فنیای نبودم. ولی وقتی آدم مجبور باشد فنی هم میشود. راستش یکجورهایی هم یاد آن آدم تنهایی افتادم که همهٔ کارهایش را خودش بهتنهایی میکرد. همانکه تو جزیره تنها گرفتار شده بود. من این داستان را خیلی دوست داشتم. چندین بار ترجمهٔ این کتاب را خوانده بودم. گاهی هم تو تخیلات، خودم را جای او میگذاشتم. حالا دیگر واقعاً یکجورهایی خودم جای او بودم. با این تفاوت که او در دریا بود و من در بیابان. بگذریم.
شروع کردم به وَررفتن با دوچرخه. هر طوری بود دوچرخه را سر پا کردم. روغنکاری و باد کردن چرخها. خوشبختانه تیوب آن پنچر نبود. سوارش شدم و یک دور افتخار با آن زدم. خیلی کیف داد.
از خودم خیلی خوشم آمد که توانستم یک کار مثبتی آنهم بهتنهایی انجام بدهم. چند دور زدم. ترمزهایش مشکل داشت. بالاخره آنهم درست شد. گفتم حالا باید یک ترک درست کنم و یک خورجین که بشود در آن آذوقه گذاشت. آنوقت میتوانم بروم به جهتی که پستچی رفت. دیگر مطمئن بودم که آن جهت به جایی میرسد...