با دنیای شما قهر کردهام
در بستر خواهشها
به جهان نه گفتهام
از هیچ ویرانهای
آباد شدگیام را نخواستهام
از هیچ کویی
کورسویی
همآوایی طلب نکردهام
مدتها است که طرح رفاقت با تنهایی خویش ریختهام
همدم من نگاه خوابآلودهای است
که شبها در کنار نور خسته چراغ میبینم
دنیایتان را نمیخواهم
آلوده شدن به زخمهایتان را نمیخواهم
از دیار خیالی با شما بودن رخت بربستهام
از سرزمین بهظاهر جاودانه اتان
به صحرای عدم راه سپردهام
در اینجا دور از شما
به دیار تنها بودن گریختهام