یک روز زیبای دیگه توی جزیره پرندگان شروع شده بود، اما قرمز چنین احساسی نداشت و اعصابش حسابی خرد بود.
قرار بود همون روز، جغد قاضی در مرکز جزیرهی پرندگان از یک مجسمه جدید رونمایی کنه و قرمز اصلا حوصله رفتن به اونجا رو نداشت.
دلش میخواست بدون اینکه کسی مزاحمش بشه، روی صندلی مورد علاقهاش در رستوران پرندگان بنشینه و ناهارش رو بخوره.
یک گوشه خلوت… تنهای تنها!
قرمز در حالی که پیش خدمت بشقاب پر از کرمش رو براش میآورد، آبی ها، یعنی جیم، جِیک و جِی رو دید که به سمت میزش میومدن.
وقتی مشغول غذاخوردن بودن، جغد قاضی به سمت میزشون اومد و اونها رو برای شرکت در مراسم رونمایی دعوت کرد.
این کتاب صوتی به صورت نمایشی و پلی فونی اجرا شده است و جهت شنیدن تمامی جزییات از هدفون استفاده نمایید.