کتاب The Shipwrecked Sailor داستانی زیبا و آموزنده است که با هدف تقویت درک متون زبان انگلیسی به کمک گوش دادن به داستانهای اصیل، توسط گروه ویراستاری و قصه خوانی از کشور بریتانیا با لهجه زیبای British صوتی شده است.
در ضمن متن انگلیسی و ترجمه ی فارسی این کتاب صوتی در کتاب الکترونیک متنی “Twelve in One” منتشر شده و شما میتوانید آن را از همین فروشگاه یا دیگر فروشگاههای کتاب الکترونیک خریداری کنید. پیشنهاد میشود برای ارتقای جنبه آموزشی همزمان با شنیدن داستان، در صورت نیاز متن انگلیسی آن را از نظر بگذرانید و برای بالا بردن درک داستان از ترجمه فارسی آن بهره گیری کنید. بخش فارسی و انگلیسی از نظر جمله بندی و پاراگرافها مشابه هستند و همهی سعی ما این بوده که زیبایی داستان در هر دو زبان محفوظ بماند.
Part of the story:
Four thousand years ago, a ship glided to its home harbour in the land of Egypt. A sailor jumped ashore with the rope and tied it to the mooring post. His comrades rejoiced and embraced one another, so glad they were to have survived their long journey at sea, and to know that soon they would be filling their arms with their children and kissing their wives.
But as the ship’s owner stepped ashore, dark, anxious lines crossed his brow.
His business in the lands of Wawat and Biga had not prospered, and he feared the anger of the great Pharaoh who ruled the land of Egypt. He had an attendant, a smart young fellow, who understood what was troubling his master’s mind. As they stepped off the boat, he tried to give his master words of assurance.
در این داستان می خوانید:
چهار هزار سال پیش یک کشتی به آرامی در لنگرگاه مبدا، در سرزمین مصر، پهلو گرفت. ملوانی با یک طناب به ساحل پرید و آن را به تیرک لنگرگاه گره زد. همسفرانش شادی کردند و همدیگر را در آغوش گرفتند، آنها از اینکه از یک سفر طولانی در دریا نجات یافته بودند و از اینکه میخواستند خیلی زود بچههایشان را در آغوش بگیرند و همسرانشان را ببوسند خوشحال بودند. ولی همین که صاحب کشتی پا به ساحل گذاشت خطوط تیره و بیمناک بر پیشانی اش نقش بست. کاسبیاش در سرزمین واوات و بیگا کساد شده بود، و او از خشم فرعون بزرگ که حاکم سرزمین مصر بود ترس داشت. او ملوانی داشت که مرد جوانی بود و فهمید چه موضوعی اربابش را به دردسر انداخته است. همینطور که آنها از کشتی پیاده میشدند ملوان جوان سعی کرد که به اربابش کلمات اطمینان بخشی بگوید .....
برای دانستن عاقبت کار "ملوان جوان" و درس های زیبایی که این داستان به ما میدهد این کتاب صوتی را بشنوید.