صبح و عصرِ هر روز، مامان بلدرچین، جوجههاش رو از مسیری که داخل علف زار بود هدایت میکرد.
بابا بلدرچین هم روی کندهی درختی میایستاد و اونها رو با دقت زیر نظر داشت.
ده تا جوجه کوچولو پشت سر هم توی یک صف منظم با پاهای کوچیک و ریزشون قدم برمی داشتن و پشت سر مادرشون حرکت میکردن تا ازش عقب نیُفتن.
اما یکی از جوجهها نمیتونست پا به پای برادرها و خواهرهاش راه بره.
اسم اون جوجه، کویینی بود.