اترینا، و سه خواهرش، مادر و ناپدری بیتوجه و سهلانگاری دارند که سرپرستهای مناسبی برای نگهداری از چهار دخترشان نیستند. سرانجام یکی از همسایهها، که نگران این چهار خواهر کم سن وسال است، وضعیتشان را به پلیس گزارش میدهد و چهار دختر را از خانه میبرند. مسئولان دخترها را به خانههای پرورشگاهی زیادی منتقل میکنند ولی نگهداری از چهار دختر کار سختی است و خواهرها هم راحت نیستند.
داستان از زبان کاترینا روایت میشود؛ او خواهر دوم است و خیلی نگران است که رفتارهای عجیب خواهر بزرگش همه را خسته کند. اولش هر چهار خواهر پیش هم هستند ولی به خاطر مشکلاتی که پیش میآید آنها را برای فرزندخواندگی نزد دو خانوادۀ مختلف میفرستند، غافل از اینکه با این کار شرایط خیلی پیچیدهتر میشود. کاترینا فقط دلش میخواهد آنها یک خانه و خانوادۀ ثابت و همیشگی داشته باشند.
آنها پنج سال از خانهای به خانۀ دیگر میروند و ماجراهای مختلفی را از سر میگذرانند، تا اینکه زن و شوهری سرپرستی قانونی هر چهار خواهر را برعهده میگیرند. ولی کاترینا باز هم دلهره دارد چون میداند خواهر بزرگش مثل همیشه بدقلقی میکند. خیلی زمان میبرد تا بالاخره کاترینا بفهمد که پدرخوانده و مادرخواندهشان آنها را با عشقی بیقید و شرط دوست دارند و دیگر لازم نیست نگران باشد که مبادا آنها را نزد خانوادۀ اصلیاش برگردانند. اما علی رغم مهر و مراقبت پدر و مادر جدیدشان، اتفاقاتی میافتد که مسیر زندگی کاترینا را عوض میکند...
من یک مادر فرزندپذیرم . لذت بردم از خواندن کتاب . خیلی مختصر و مفید چالشهای فرزندخواندهها را مطرح کزده بود
فقط حیف که در ترجمه به جای والدین زیستی ، یا بیولوژیکی از عبارت والدین واقعی استفاده شده !
5
من این کتاب رو دوست داشتم تقریباً غمگین ولی من دوستش دارم