0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب رایگان اینجا خونه ماست نشر انتشارات اندیشه طلایی

کتاب رایگان اینجا خونه ماست نشر انتشارات اندیشه طلایی

مجموعه داستان

کتاب متنی
درباره اینجا خونه ماست
بیسیم را بر زمین می‌گذارد. کلاه را از سر برمی‌دارد و چفیه اش را از دور گردن باز می‌کند و دور کمر فرمانده می‌بندد. خمپاره‌ای کنار بی‌سیم‌چی منفجر می‌شود و بیسیم چی کنار فرمانده جان می‌دهد. سیاهی محض بر فضای خاک‌ریز حاکم می‌شود. بجز جرقه گلوله‌هایی که از مسلسل و کلاشینکف شلیک می‌شوند و آتش آرپیچی ها و خمپاره و گلوله‌های تانک دیگر هیچ روشنایی دیده نمی‌شود. همه‌جا در تاریکی و ظلمت فرو می‌رود. فریاد یا حسین یا حسین...رضا که پشت تیربار ایستاده است شنیده می‌شود. انفجار خمپاره فریاد رضا را به سکوت تبدیل می‌کند. عراقی‌ها پاتک سنگین می‌زنند. خاک‌ریز زیر آتش پی‌درپی خمپاره‌ها و گلوله‌های تانک می‌رود. بعد از پاتک سنگین از حجم آتش کاسته می‌شود. دیگر صدای انفجار شنیده نمی‌شود. گاز فسفری است که فضای خاک‌ریز را می‌پوشاند. زیر طاق پله‌های ردیف دوم منتهی می‌شوند به پله‌های پایین پاگرد و نرده‌های دو طرف پله‌های خانه دوبلکس. دورتادور فضای مربع شکل بزرگی است که هال و اتاق پذیرایی را یکجا کرده است و با راهروی کوچک و عریضی به حیاط متصل می‌شود. فضای داخل اتاق را مبلمان آباژور، تابلوی روی دیوار گلدان مصنوعی گوشه اتاق پرکرده است. سمت راست پله‌ها کاناپه هفت نفرِ با میزی در وسط آن چیده شده است کنار آن آباژور کمی عقب‌تر از آن روی دیوار تابلویی با منظره طبیعت به چشم می‌خورد. بافاصله کمی از تابلو در گوشه اتاق گلدان مصنوعی است. صداها مبهم است. آرام‌آرام صداها واضح می‌شود. دختری هجده‌ساله با مانتوی طوسی مقنعه سرمه‌ای شلوار پارچه‌ای مشکی و کیف کوله‌ای که بر یک‌طرف شانه‌اش آویزان است لقمه کوچک به دست از آشپزخانه بیرون می‌آید. نیمی از لقمه را به نیش می‌کشد و به‌طرف در ورودی راهرو می‌رود. صدای طاهره از داخل آشپزخانه شنیده می‌شود. -ظهر جلوی مدرسه واستا خودم من آم دنبالت. سحر کلافه از شنیدن این حرف قدمی نرفته می‌ایستد. -نمی‌خواهد مامان با دوستام می آم. زن و فرمانده -روی ویلچر- پشت میز نشسته‌اند و صبحانه می‌خورند. زن لباس تیره به تن دارد. زن درمانده و مستأصل تکه‌ای از نان می‌گیرد و با کارد پنیر روی آن می‌گذارد. -دیگه نمی دونم از دست این دختر چیکار کنم حرف آدمیزاد تو گوشش نمی‌ره. فرمانده لقمه دردهان را می‌جود. دستی بر محاسن اش می‌کشد و براده‌های نان را پاک می‌کند. ویلچر را به عقب هل می‌دهد و به‌طرف در آشپزخانه حرکت می‌کند. زن به دنبال فرمانده بلند می‌شود. چادر روشن و گل‌دار را از رو جالباسی کنار در آشپزخانه برمی‌دارد و سر می‌کند. فرمانده با ویلچر وارد حیاط می‌شود. در ماشین را باز می‌کند و روی ویلچر جابجا می‌شود. زن دسته‌های ویلچر را نگه می‌دارد. فرمانده پشت فرمان می‌نشیند. بالا بر ویلچر را روی سقف ماشین می گذارد. زن در حیاط را باز می‌کند. ماشین از حیاط بیرون می‌رود. زن به تک بوقی که از پیکان سفیدرنگ می‌شنود پاسخ می‌دهد. - به‌سلامت...در پناه خدا. زن در حیاط را می‌بندد. زنگ مدرسه به صدا درمی‌آید. دخترها هیاهوکنان جیغ‌زنان و با شتاب از راهروها و پله‌های مدرسه پایین می‌آیند. حیاط مدرسه پر می‌شود از دخترانی که به سمت در حیاط می‌روند. سحر، آتوسا و زهره در کنار هم در کوچه‌ای فراخ حرکت می‌کنند. از مدرسه دور شده‌اند و صدای هیاهو کاسته شده و صدای آتوسا به گوش می‌رسد. - ول کن بابا دلت خوش تو این دوره زمونه درس به چه دردی می خوره می‌خواهی چهار سال دیگه هم‌درس بخونی تا لیسانس بگیری قاب کنی بندازی رو دیوار که چی بشه؟ فقط پول مایه اسکن که بدرد می خور ه...پول که نباشه یه ثانیه هم نمیتونی زندگی کنی. آدمای دیگه واست تره هم خرد نمی کنن.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
344.۶۸ کیلوبایت
تعداد صفحات
125 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۴:۱۰:۰۰
نویسندهابراهیم احمدپناه
ناشرانتشارات اندیشه طلایی
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۸/۲۷
قیمت ارزی
2.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۳۴۴.۶۸ کیلوبایت
۱۲۵ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.5
از 5
براساس رأی 10 مخاطب
5
50 ٪
4
10 ٪
3
0 ٪
2
20 ٪
1
20 ٪
4 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

دست نویسنده درد نکنه

2

بدک نیست یکم سردر گم بودم من

1

بد نبود

5

خوبه

3.5
(10)
رایگان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
اینجا خونه ماست
مجموعه داستان
انتشارات اندیشه طلایی
3.5
(10)
رایگان