نوشتن یک کتاب مانند سفر، انسان را تغییر میدهد. در طی این چهار سال که روی کتاب کد فکری کار میکردم توجهم به نکات و لحظات ظریفی جلب شد که قبلاً متوجه آن نبودم؛ و بسیار خوشحالم که در مکانهایی مثل نانوایی محله، مدرسه فرزندانم، پمپبنزین و دیگر نقاط شهر ارتباطهای ظریف و کوچکی را مشاهده میکنم که میتواند باعث یکپارچهسازی فرهنگی شوند.
واقعاً برای رهبرانی که بهصراحت و صادقانه کاستیهای خود را بیان میکردند احترام قائل هستم. در زندگی شخصی نیز بهعنوان یک پدر، تغییراتی انجام دادم، کمتر صحبت میکنم و بهدنبال راههای بیشتری برای ایجاد احساس تعلق هستم.
برای اینکار، بازیهای فوقالعادهای یاد گرفتم. واقعاً اینطور نیست که فکر کنم یک دیدگاه ویژه در من ایجاد شده است؛ بلکه حس و حالی مانند یاد گرفتن یک ورزش جدید را دارم؛ در ابتدا کمی مبتدی و ناشیانه عمل میکنم اما کمکم بهتر میشوم.
ایجاد احساس امنیت کد فکری دنیل کویل
ما فکر میکردیم طبیعتاً عملکرد گروهی به تواناییهایی وابسته است که امکان اندازهگیری داشتند: تواناییهایی مانند هوش، مهارت، تجربه و… و تصور نمیکردیم که الگویی مختصر از رفتارهای ظریف اهمیت داشته باشد؛ اما دراینخصوص رفتارهای ظریف موجب تفاوتهای عمدهای شد.
درواقع نظر ما این بود که احساس امنیت، عامل مهمی نیست و صرفاً میتوان بهعنوان حال و هوای احساسی به آن توجه کرد و کمتر میتواند توانایی ایجاد کند؛ اما آنچه در اینجا میبینیم، پنجرهای بهسوی ایدهای محکمتر باز میکند: احساس امنیت صرفاً حالوهوایی احساسی نیست، بلکه برعکس، بسترساز عاملی است که تفکرات قوی بر اساس آن شکل میگیرند.
سؤال بنیادیتر این است: این احساس امنیت از کجا نشئت میگیرد و چگونه میتوان این احساس امنیت را پایهریزی کرد؟
وقتی از گروههای بسیار موفق درباره شکل رابطه آنها با یکدیگر سؤال میکنید، همه جواب مشخصی دارند؛ البته پاسخ آنها دوستی، همگروهی یا همقبیلگی و کلمات مشابه آنها نیست! آنها خود را یک خانواده مینامند و هرکدام همین حس مشابه را به نفر دیگر دارد:
برای مثال، کریستوفر بالدوین جزو یگان ششم سیلز نیروی دریایی آمریکا میگوید: «درست نمیتوانم توضیح بدهم؛ اما همهچیز خوب است. چندبار میخواستم استعفا بدهم؛ اما نتوانستم و بازهم برگشتم. هیچ احساسی را نمیتوان با این مقایسه کرد. واقعاً همکارانم مانند برادرانم هستند.»