تصویر با صفحۀ تلویزیونی برفک در کادر روشن میشود و با آمدن صفحۀ سفید برتلویزیون عبارت اخبار ۱۶ گاهی بر روی آن درج میشود و سپس تیتراژ خبر - پخشموسیقی به همراه چهار تصویر از اخباری که گزارش خواهد شد شامل: ۱- مصاحبه باچند کاسب ۲- کوههای برفی ۳- چند شاخه گل نرگس در دست چند نفر در حال تکانخوردن ۴- جیغ زدن چند دختر کودک
[تصویری از استودیو که ۴ مجری کنار هم نشستهاند. دوربین سوی مجری ۱ میرود]
مجری ۱: [صورت کشیده و موهای ریخته] با سلام و درود به بینندگان عزیز و محترم ازشما دعوت میکنم تا به اخبار ۱۶ گاهی که بنده «زنده باشی الهی تا صد سال دیگه» به همراه خانم پیرشده بازنشسته نمیشه موقعی بازنشسته میشه که پسرش بیادسرکارش - مجری اخبار خارجی، صورت چین و چروک، عینک قطور بر چشم، دندانهایبالا ریخته، موهای سفید و حنا شده - خانم نورچشمی - اخبار خانواده، زنی چاق با چادربر سر، عینک گرد فلزی بر چشم و صورتی پر از جوش - خانم برودت - هواشناسی - زنیلاغر و قد کوتاه - آقای شادگان - مجری اخبار ورزشی مردی با موهای وزوزی و سبیلهای پرپشت و دراز - به سمع و نظرتان میرسانیم توجه فرمائید. [ نمایی از مجری (۱) که به دوربین نگاه میکند و تغییر در وضعیت نشستن میدهد و ازچپ به راست مینشیند]
مجری ۱: این مجموعۀ خبر ۱۶ گاهی است که شما بیننده آن هستید [ با لحن ملایم و قفلکردن دستها درهم] این روزها در گوشه کنار شهر شاهد شنیدن خبرهایی درباره گرانشدن قیمت چای و قند و شکر هستیم. آئینهدار خبرنگار واحد مرکزی خبر با حضور درسطح شهر گزارشی از سقم و صحت این خبر تهیه کرده است که با هم به تماشای آنمینشینیم [مجری (۱) پشت به دوربین برمیگردد و آرنج روی میز و دست زیر سرشمیگذارد و به صفحۀ تلویزیون بزرگ کنار صندلی خود نگاه میکند.]
آئینهدار: [ با ریش انبوه، موهای از پشت بسته، پیراهن رنگی با طرحهای زرد و قرمز و یقهآبی کمرنگ بر تن، درحالیکه مدام لبخند میزند میکروفن به دست بر صفحه تلویزیونظاهر میشود. با حرارت] این روزها از گوشه کنار شهر تو اتوبوسها [فلاشبک] نمایی ازچند مرد که در اتوبوس ایستاده و با هم حرف میزنند [فلاشفو روارد] تاکسیها [فلاشبک] مرد روزنامه به دست نشسته در صندلی عقب با مرد کناری خود صحبتمیکند [فلاشفوروارد] تو قطار [فلاشبک] نمایی از مرد درحالیکه در حال هل دادن یکدیگربرای سوار متروشدن هستند. نمایی از مسافری که در حال فشار دیدن از عقب خطاب به کسانی که او را هل میدهند: «آقا قند و چایی گرون شده شما دیگه فشار و زیاد ترشنکنین» [فلاشفوروارد. آئینهدار] امروز اومدیم به بازار تهران و نظر مغازهدارها رو در اینباره جویا شدیم. [دوربین نمایی از مغازه دار - جوانی ۴ شانه و قوی اندام - نشان میدهد] آقا میگن قیمت قند و چایی گرون شده به نظر شما این حرفها راسته.
مغازه دار: [پوزخند زنان، درحالیکه در داخل مغازهاش با کاغذ بزرگی روی کیسههای قندنوشته شده است «۱۸۷۵»] نه آقا! این حرفها همهاش دروغ، شایعه است یه عدهایمیخوان با این کارشون بازار سیاه راه بندازن
آئینه دار: شما الان قند و شکر رو چند میفروشین؟
مغازهدار: [جلوی عدد ۱ میایستد] خودتون ببینید: «۸۷۵ تومن»
آئینه دار: به سراغ چند مغازه دار دیگه میریم [سه نمای پشت سرهم از سه فروشندهنشان داده میشود] [نمای سوم: فروشنده (۳)]: نه آقا اینها همش شایعه است ما نه جنسمونا انبار کردیم نهقیمتشو بالا بردیم. خودتون که میبینید عین نقل و نبات قند و چایی تو مغازه است.
آئینهدار: میگن چایی شده ۱۲ هزار تومن؟ راس میگن؟
مغازهدار (۳): نه آقا. مگه ما بیوجدانیم خودمون زن و بچه داریم باید شیکمشونا با روزیحلال پر کنیم. اصلاً خوتون ببینید [به کیسههای چای داخل مغازه اشاره میکند. دوربیناز پشت شیشه مغازه مقوایی که روی آن ۱۲۰۰۰ نوشته شده است را نشان میدهد.]
آئینهدار: روش نوشته ۱۲ هزار، معلوم نیست ریال یا تومن!؟
مغازه دار (۳): ریال آقا! ۱۲ هزار ریال.