مکس برگشت و رو به قورباغه آنقدر عقبعقب رفت تا دوباره به لبهی پرتگاه رسید. گلوئر بالای دره به پرواز درآمد و با حداکثر توان شروع به درخشیدن کرد. قورباغه پلکهایش را به هم زد، ولی همچنان راهش را بهطرف مکس ادامه داد.
مکس توی صورت قورباغه داد زد: «هیچوقت پیروز نمیشوید. ارتش حشرات خیلی قوی است. ما هرگز جزیرهی حشرات را به یکمشت مارمولک و پرنده تحویل نمیدهیم.»
در کمال تعجب مکس، قورباغه خندید و گفت: «پرندهها؟ آنها که اینجا را تصرف نمیکنند. فقط مارمولکها! پرندهها فقط در برابر چند تا مگس بیارزش شجاعاند. اما بهمحض مواجهه با یک مشکل جدی، میترسند و فلنگ را میبندند! آنها فقط دارند خرحمالی مارمولکها را میکنند.» قورباغه لبهای براقش را لیسید و ادامه داد: «حالا تکان نخور!»
با گفتن این حرف، قورباغهی زهراگین نیمخیز شد و بهطرف مکس جهید. درحالیکه انگشتهای زرد و سیاهش با مایعی مرگبار میدرخشیدند، با پنجههای جلویی سمی و لزجش ضربهای به مکس حواله کرد. ولی مکس خیلی فرز بود. بیخودی که ساعتها توی زمین بسکتبال تمرین نکرده بود. قورباغه بهطرف مکس میرفت- درست مثل کاپیتان تیم گرین پارک، و ایندفعه مکس آمادهی رویارویی با حریفش بود.