دويکار نگاچري، نويسندهاي با بيش از بيست جايزهي ملي. داستان اين کتاب از دوران شاد کودکي هارشا و خواهر و برادرش آغاز ميشود که در قصر تانسر، مرکز حکومت شاه تانسر، زندگي ميکنند. اما با ازدواج خواهر هارشا، راجاسري، اوضاع به کلي دگرگون ميشود. آيا اين ازدواج چنانکه پيشگوي پير ديوانه پيشگويي کرده است، شوم است؟ براي چه کسي شوم است؟ راجاسري بر سر دوراهي است؛ آيا به راستي هارشا برادري دلسوز براي اوست يا جواني دورانديش و حسابگر که حاضر نيست چيزي براي دست يافتن او به تخت شاهي سد راهش شود. هر چيزي و به هر قيمتي، حتي قتل... . در تاريخ، از هارشا به عنوان شاهي مقتدر ياد شده که بيش از چهل سال تقريباً بر تمامي شمال هند حکومت کرده است. هارشا، پسر کوچک تر شاه تانسر، در شانزده سالگي حاکم تانسر و نيز کاناج شد و پس از آن قدرتمندترين پادشاهي را در شمال هندوستان تشکيل داد. اما او به چه بهايي بر تخت شاهي جلوس کرد؟