کِریم: آقای گورمان عزیز، میدونید چی میخوام بهتون بگم؟ میخوام بهتون بگم سرعت، سرعت گند زده به همه چیِ اینجا رفته، دیگه زندگی واسهمون نمونده. جونِ همه چی رو گرفته، به همه چی اینجا گند زده رفته، آقا، حتی به هوا. [غرش موتور.] آدم یاد بهارهای اون موقعها که میافته ها، چه بهارهائی، چه گرمائی داشت آقا، تابستونها، یادتون ئه شما، تابستونها گرما آدم رو هلاک میکرد.
کگورمان: خوب یادم ئه، یه سال، آقا انگار همین دیروز بود، یه سال، غلط نکنم حدود نودوپنج بود، هنوز ما توُ کرادی بودیم، آقا هر شب با شیلنگ آب میبستیم رو پشتبوم بلکه شبها یه هوا خنک بشه، بله، تابستون نودوپنج بود.
کِریم: فکرش رو بکن گورمان، یادت ئه، اونروزها شیلنگ لاستیکی جزو چیزهای خیلی لوکس حساب میشد، خیلی لوکس، تا بعد از جنگ شیلنگ لاستیکیئی نبود.
کگورمان: آره گمانم.