روزنامهی نیویورکتایمز:
«رمان جدید درخشان...گیرا...پرکشش تا انتها. کتاب «صدای افتادن اشیا» با وجود آنکه خوشخوان است و بهسرعت مطالعه میشود درونمایهای ژرف در مورد سرنوشت و مرگ دارد.»
«خوآن گابریل واسکس»، نویسندهی کلمبیایی نوشتن کتاب «صدای افتادن اشیا» را در ژوئن 2008 زمانی که حدود شش هفته در بنیاد سانته مادداله نا در ایتالیا به سر میبرد آغاز کرد و نوشتن آن را تا دسامبر سال 2010 ادامه داد و این کتاب را سال 2011 در اسپانیا منتشر کرد. این کتاب پس از انتشار بسیار توجه منتقدان و خوانندگان آثار آمریکای لاتین را به خودش جلب کرد و به یکی از پرافتخارترین آثار این نویسنده تبدیل شد. این اثر به هجده زبان دنیا ترجمه و موفق به دریافت جایزهی آلفاگوآرا در سال ۲۰۱۱، جایزهی بینالمللی دوبلین در سال ۲۰۱۴، جایزهی انجمن قلم انگلستان در سال ۲۰۱۲، روژه کایوا در سال ۲۰۱۲ و گرهگور فون رتسوری در سال ۲۰۱۳ شد.
کتاب صوتی «صدای افتادن اشیا» داستانی خواندنی با فضاسازیهای دقیق از چند دههی آخر قرن بیستم کلمبیا است. در آن دوران، کشور کلمبیا با بحرانهای متعددی ناشی از مسائل و مشکلات معروفترین و ثروتمندترین قاچاقچی مواد مخدر، «پابلو اسکوبار» Pablo Escobar روبهرو میشود. «واسکس» این داستان پرکشش را از زبان استاد یکی از دانشگاههای کلمبیا به نام «آنتونیو یامارا» Antonio Yammara روایت میکند که وارد جریان زندگی و گذشتهی یک خلبان میشود. این نویسنده باهدف نشان دادن تأثیر مواد مخدر بر زندگی مردم عادی این کتاب را نوشته است زیرا تا قبل از این اثر افراد تنها قسمتهای اجتماعی مربوط به قاچاق مواد مخدر را نشان میدادند ولی این نویسنده تأثیر این موضوع بر قسمتهای خصوصی زندگی اشخاص را روایت میکند که شامل شش فصل سایهای کشیده و یکتا، هرگز از مردگان من نخواهد بود، نگاه خیرهی غایبان، ما همه فراری هستیم، آنجا رفتهای که چی؟ و بالا، بالا، بالا! است.
«خوآن گابریل واسکس» نویسندهی برجستهی کلمبیایی در سال 1973 در بوگوتا به دنیا آمد. او در جوانی تحصیل در رشتهی ادبیات آمریکای لاتین در دانشگاه سوربن را به سرانجام رساند و آثار نویسندگانی همچون «ویکتور هوگو» را به اسپانیایی ترجمه کرد. او مدتی در مطبوعات نوشتن را دنبال کرد و داستاننویسی را از سال 1997 آغاز کرد و با انتشار آثار برجسته بهعنوان نویسندهای مشهور در تاریخ ادبیات معاصر کلمبیا شناخته شد. او عضو انجمن مهمترین نویسندگان نسل جدید آمریکای جنوبی است و پس از سالها زندگی در کشورهای فرانسه، بلژیک و اسپانیا به شهر زادگاهش بوگوتا بازگشت و در حال حاضر در آنجا زندگی میکند.
میخواستم به او بگویم تو چه میدانی؟ تو جای دیگری بزرگ شدهای. من و تو چه چیز مشترکی با هم داریم؟ میخواستم بگویم تو اصلاً نمیتوانی بفهمی. کسی نمیخواهد شرایط را برات توضیح بدهد. من نمیتوانم توضیح بدم. اما کلمهها از دهانم خارج نشد.
در عوض گفتم: «هیچ کی نگفته قراره برای همه اتفاقی بیفته.» نمیخواستم صدام را بلند کنم و از بلندی صدای خودم تعجب کردم: «هیچ کی نگران نبوده چون تو هنوز نیومده بودی. هیچ کی نگفته یه بمبی مث بمب ترس الفانتس یا بمب سازمان اداری امنیت می ذارن و تو میری تو هوا، یا بمب سنترو 93، چون تو هیچوقت نمیری اون جا چیزاییو که بخوای بخری. ضمناً اون دوره تموم شد، نشد؟ پس هیچ کی نگفته قراره اتفاقی برای تو بیفته آئورا. اگه بیفته اوج بدشانسیه، مگه نه؟ ما هم که اصلاً بدشانس نیستیم، هستیم؟»
آئورا گفت: «نکن این جوری. من...»
حرفش را قطع کردم: «من دارم خودمو برای کلاس آماده میکنم. اگه انتظار داشته باشم اینو درک کنی زیاده خواهیه؟ خودخواهیه اگه ازت خواهش کنم عوض این که ساعت دو نصفه شب وایسی این جا چرتوپرت بگی بری بخوابی و این قد اعصاب منو خورد نکنی و بذاری کارمو تموم کنم؟»
تا جایی که یادم هست آئورا طرف اتاقخواب نرفت، بلکه اول به آشپزخانه رفت. شنیدم در یخچال باز و بسته شد و سپس دری، در کابینت که با مختصر ضربهای خودیه خود بسته میشود، بسته شد. در این صداهای آشنای خانه (که میتوانستم حرکات آئورا را بهواسطهی آنها دنبال کنم و تکتک کارهاش را تصور کنم) یک جور آشنایی آزاردهنده بود، یک جور صمیمیت برخورنده، انگار که آئورا نه چند هفته مراقب من بوده و بر بهبود حال من نظارت میکرده بلکه بیهیچ اجازهای به حریم شخصی من تجاوز کرده باشد. دیدم لیوان به دست از آشپزخانه خارج شد. مایع درون لیوان رنگ تندی داشت. نوشابهی گازداری بود که آئورا میپسندید و من نمیپسندیدم. بعد از من پرسید: «می دونی وزنش چه قده؟»
«وزن چی؟»
«لتیسیا. نتیجهی آزمایشو گرفتم. خیلی درشته. اگه تا یه هفتهی دیگه دنیا نیاد باید به فکر سزارین باشیم.»
گفتم: «یه هفته...»
آئورا گفت: «نتیجهی همهی آزمایشا مثبته.»
«خوبه.»
«نمیخوای بدونی وزنش چه قده؟»
«وزن چی؟»
یادم هست بیحرکت وسط اتاق نشیمن ایستاد. فاصلهاش تا در آشپزخانه با فاصلهاش از درگاه ورودی یکی بود. حالت پادرهوایی داشت. گفت: «آنتونیو! نگران بودن هیچ اشکالی نداره. اما نگرانی تو داره از حد طبیعی رد میشه.
کتاب صوتی «صدای افتادن اشیا» اثر «خوآن گابریل واسکس» را ناشر صوتی آوا نامه با صدای «میلاد فتوحی» منتشر کرده است و در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این اثر را «ونداد جلیلی» شاعر و مترجم ایرانی براساس نسخهی انگلیسی The Sound of Things Falling به فارسی ترجمه کرده است، او ترجمهی آثار نویسندگان آمریکای جنوبی نظیر آرژانتین را در کارنامهی کاریاش دارد و تا امروز چندین کتاب تألیفی نیز منتشر کرده است. از آثار دیگر او میتوان به «فرزندخوانده» اثر «خوآن خوسه سائر»، «رد گم» اثر «کارپانتیه» و «حلبیآباد» اثر «سزار آیرا» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 558.۸۲ مگابایت |
مدت زمان | ۱۰:۰۸:۱۰ |
نویسنده | خوآن گابریل واسکس |
مترجم | ونداد جلیلی |
راوی | میلادفتوحی |
راوی دوم | میلاد فتوحی |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۰۶ |
قیمت ارزی | 13 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
رمان خوبیه، بخشهاییش مخصوصاً منو به وجد آورد، فقط توی نسخهی صوتی یک بخش دو بار تکرار شده
خیلی خوب بود
خوب بود