فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۸۲ مگابایت |
تعداد صفحات | 334 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۱:۰۸:۰۰ |
نویسنده | آلیس فینی |
مترجم | اطلسی خرامانی |
ناشر | آذرباد |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Sometimes I Lie |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۰۵ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 40,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
مثل بقیه کتاب های آلیس فینی،پیچیده و هیجان انگیز و عجیب خطر لو رفتن داستان......... دوباره باید بخونم داستان رو خیلی گیج کننده بود،توی بخش پایانی داستان ضربه های هولناکی از نویسنده خوردم😁 گذشته گاهی از زبان امبر بود گاهی از زبان کلر امبر خودشو در قالب تیلور هم بصورت جداگانه میدید، همون طوری که دوست خیالی به نام " جو" داشت یجا میگه تیلور بهم گفت اینکارو بکن، یعنی در حقیقت خودشو میگفت در قالب دیگه؟؟ نفهمیدم والا قضیه دستبندهم در آخر داستان بنظرم اینجوریه: شوهرش خاطرات رو پیدا کرده و از روشون داستانشو نوشته و برای همین پرفروش بود و شاید برای همین به کلر نزدیک شده بود، دستبند رو هم همونجا پیدا کرده و میخواسته به امبر بگه من میدونم چون بعیده کلر زنده باشه اون بچه صورتی پوش هم، باز خود امبره، خودشو دائم تو قالب های دیگه میبینه نمیدونم...دور دوم که خوندم میام ویرایش میکنم اینارو🤣🤣🤣🤣
مثل بقیه کتاب های آلیس فینی،پیچیده و هیجان انگیز و عجیب خطر لو رفتن داستان......... دوباره باید بخونم داستان رو خیلی گیج کننده بود،توی بخش پایانی داستان ضربه های هولناکی از نویسنده خوردم😁 گذشته گاهی از زبان امبر بود گاهی از زبان کلر امبر خودشو در قالب تیلور هم بصورت جداگانه میدید، همون طوری که دوست خیالی به نام " جو" داشت یجا میگه تیلور بهم گفت اینکارو بکن، یعنی در حقیقت خودشو میگفت در قالب دیگه؟؟ نفهمیدم والا قضیه دستبندهم در آخر داستان بنظرم اینجوریه: شوهرش خاطرات رو پیدا کرده و از روشون داستانشو نوشته و برای همین پرفروش بود و شاید برای همین به کلر نزدیک شده بود، دستبند رو هم همونجا پیدا کرده و میخواسته به امبر بگه من میدونم چون بعیده کلر زنده باشه اون بچه صورتی پوش هم، باز خود امبره، خودشو دائم تو قالب های دیگه میبینه نمیدونم...دور دوم که خوندم میام ویرایش میکنم اینارو🤣🤣🤣🤣
داستان در مورد زنی بود که به کما رفته و اگرچه نمیتواند جسمش رو تکان دهد صداها رو میشنود اما به یاد ندارد چه اتفاقی برایش افتاده است،داستان به صورت موازی در سه زمان (اکنون ، گذشته ی نزدیک و گذشته ی دور) نقل میگردد. تمام چیزهایی که میفهمید مثل قطعات پازلی در کنار هم قرار میگیرد ولی شاید بارها پیش بینی هایتان اشتباه از آب در آید! پر از غافلگیری،پر کشش،روانشناختی و جنایی من نسخه ی صوتی کتاب را گوش دادم وبا صدای راوی در ابتدا ارتباط برقرار نکردم اما کمی بعد بهتر شد و به نظرم خوب بود در کل از نظر من کتاب خوبی بود و پیشنهاد میکنم جایی خوندم که بر اساس این کتاب سریالی قرار بوده ساخته بشه اما سریالش رو پیدا نکردم.
اول از همه بگم که داستان پرکشش هست تا اخرش و اینجوری نیست که مثلاً اواسطش خسته کننده باشه و بخواید کنارش بذارید! اما درباره پیچیدگی داستان نظر من این هست: «خطر لو رفتن به شدت!» ......... داستان در دو زمان و از دید دو شخص روایت میشه: کلر و تیلور. به تیلور امبر هم میگن تو داستان. وقتی در گذشته دور روایت میشه، ۷۰ درصد داستان از دید کلر هست! و در آینده ۷۰ درصد راوی امبر هست(یعنی برعکس!) اما انکار نمیکنم که که یک سری نکات حل نشده باقی موند! من شاید دیگه از این نویسنده چیزی نخونم... بیشتر سبک تخیلی معمایی هست تا فقط معمایی.
در مورد آخرش فقط چند کارکتر زنده هستن ادوارد.پل و مدلین یه احتمال خیلی کم هست که میگه کار پل بوده ولی پل اون رو دوست داشته ولی اين فکت هم هست که نویسنده در اول و آخر داستان نوشته بوده شوهرم دیگر مرا دوست ندارد ولی پل اصلا چرا باید اون کارو میکرده یه احتمال خیلی کم دیگه هست که میگه کار مدلین بوده ولی مدلین زندان بوده و فقط یه احتمال دیگه میمونه که میگه کار ادوارد بوده ولی ادوارد اصلا به اون دستبند دسترسی نداشته کلا یه وضعیه ذهن خودتونو درگیرش نکنید فقط یه کتاب بوده دیگه
این شد یه چیزی! کتاب باید خواننده رو فتیله پیچ کنه نه اینکه همه چی رو تو بشقاب بذاره و تحویلش بده. ذهن ما هر روز در حین انجام کارهامون به هزار جا و زمان میره و برمیگرده. اگه بخوایم روی این واقعیت زوم کنیم و بنویسیمش، انقدر پیچیده میشه که خودمونم باور نمیکنیم همش توی ذهن خودمون اتفاق افتاده.
خیلی بد این چیه مد شده نویسندهها، برای پیچیدگی داستان کاری میکنن که تهش خودشون هم سر در نمیارن؟ بعد با پایان باز و نیمه باز و بیپایان و .... کتاب رو رها میکنن؟ خیلی نکات نامفهوم در این داستان حل نشده باقی موند و اصلا دوست نداشتم، اسمش رو هم گذاشتن سبک! من امتیاز بسیییار بد میدم
خطر!!!!اسپویل به نظرم امبر تو کما بود وکلر تو همون تصادف مرد وامبر بعد از کما مبتلا به بیماری روحی چند قطبی شد واینکه پاول داستان جدیدش رو براساس دفترچه خاطرات کلر نوشت وچیزهایی که از امبر شنیدیم بعد از خارج شدنش از کما درواقع الهام گرفته از داستان جدید پاول بود
کتاب عالیه این اولین کتابی بود که از این نویسنده خوندم و خیلی خوشم اومد این که ی حقه ای میزنه که تا نصف داستان نمیتونین بفهمینش به نظرم خیلی جالب بود حتی میتونم بگم من زیاد به ژانر معمایی علاقه نداشتم بعد کتاب ایشون خیلی علاقمند شدم به این ژانر
داستان در مورد خانومی هستش که به کما رفته اما در زمان حال وقایع دور و اطرافش رو میشنوه و در مورد زمان کودکی و زمان قبل از کما رفتن صحبت میکنه...روی هم رفته داستان جالبی بود.