ملوک دلبره، ملوک قشنگه، ملوک ملکه، ملوک السلطنه اینا اسماییه که تو محل صداش میزنن اما اگه بخوام از خودش براتون بگم، احتمالا اون جذابترین و دلرباترین گربهاییه که تو عمرتون دیدید: موهای بلند و سفید، دم دراز و پشمالو، و چشمای سبز خماری که کمی به زردی میزنه. با این چشما به هرکسی خیره بشه، هوش از سرش میپرونه. تا همین چند ماه پیش، برای خودش سلطنتی میکرد. اما بدبختی از اونجایی شروع شد که اهالی یکی از خونههای محل، ملوک ما رو میبینه و از زیباییش به حیرت میافته. با خودش میگه که «چرا نبرمش خونهی خودم؟ هم میتونم باهاش کلی عکس بگیرم و تو چشم دوست و آشنا بکنم، هم میتونم اینجوری با زنم آشتی کنم. اصلا این طفلک انقد جذابه که کسی باورش نمیشه از تو خیابون پیداش کردهباشم.» و اینگونه شد که آن آقای کمی محترم، هانیهانی گویان، وارد خونه شد و ملوک ما رو دو دستی تقدیم بانویی کرد که وجود این طفلک پشیزی هم برایش ارزش نداشت. اینچنین بود که از فرط بیتوجهی اهالی منزل به ایشان، پای ملوک به حیاط خانه باز بشد و در عشقی عجیب گرفتار. تو حیاط اون خونه، یه حوض نقلی بود که یه ماهی لاغرمردنی دراز توش زندگی میکرد. اهالی خونه به دلایل نامعلومی ماهی سیاه رو «جفری» صدا میکردن اما از اونجایی که آقای جفری دارای حجم بالایی از اعتمادبه نفس کاذب و خودعشقپنداری بود، همون نام اصلی خودش ـ ماهی ـ رو ترجیح میداد، چون بهطور مسخرهای فکر میکرد معنی اسمش که ماهیه به معنای اینه که تو چقد ماه هستی. خلاصه این وسط، ملوک هم، که در طول عمرش به هیچ گربهای محل سگ نذاشته بود، تحت تأثیر غرور کاذب جفری و صدای یهکم قشنگ اون که شبا توی آب، در حال چرخ خوردن و جفتک انداختن، آوازای عاشقانه سرمیداد یکهو دل داد و خودشو بیچاره کرد. کار هر روز و هر شب ملوک این بود که برای جفری ماهیه شعر بنویسه و عشقش رو خیلی نامحسوس بهش ابراز کنه. آخه هر چی نباشه، اون ملوک دلبر محله بود و غروری داشت واسهی خودش.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۹۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 48 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۳۶:۰۰ |
نویسنده | سحر پیرمرادی |
ناشر |