غبار صورتش را پُر کرد
که پریهای جنزده آنقدر آب ریختند
تا خون از سایهاش شسته شد
و این همخوابگی چهارده شب ادامه داشت
که ماه سر از درههای کال درآورد
پارچههای سفید
پرهای سوخته
و طرح اندام زنی
در هیات چراغی خاموش
که جنازهها از گورهای بینام بلند شدند
از کنار سایههای مُرده عبور کردند
و بلندبلند جننامه میخواندند
برای گرگهای گَر گله
برای پریهای خیسِ مهتاب.
رد ناخن
هیزمهای خاموش
لکههای سرخ روی دیوارهها
و سنگهای شکستهای
که بر گوری خالی گریه میکردند.