0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  نبرد سایه و نور جلد 2 نشر انتشارات بهنام

کتاب نبرد سایه و نور جلد 2 نشر انتشارات بهنام

مجموعه سایه های جادو کتاب سوم

کتاب متنی
درباره نبرد سایه و نور جلد 2
مدت کوتاهی پس از تاریکی هوا به تانِک رسیدند. الوکارد از این بندر خوشش نمی‌آمد، ولی آن را به خوبی می‌شناخت. سه سال تمام نزدیک‌ترین نقطه به لندن بود که او جرئت داشت در آن پا بگذارد. از بسیاری جهات بیش از حد نزدیک بود. مردم آنجا با اسم اِمری آشنا بودند، می‌دانستند چه مفهومی دارد. او در اینجا یاد گرفته بود کس دیگری باشد... نه یک نجیب‌زاده، بلکه ناخدای لاقید برجک شبانگاهی. اینجا برای اولین بار با لنوس و استراس در بازی سنکت آشنا شده بود. در اینجا بارها و بارها به خاطر آورده بود که چقدر به خانه نزدیک (و چقدر دور) است. هر بار به تانِک برمی‌گشت، لندن را در فرشینه‌ها و تزئینات می‌دید، آن را در لهجه‌ها می‌شنید، بویش را در هوا استشمام می‌کرد، بویی که شبیه بوی جنگل در بهار بود. و بدنش درد می‌گرفت. ولی تانِک در این لحظه کوچک‌ترین شباهتی به لندن نداشت. به نحوی خیالی پرجنب‌وجوش بود و از خطری که در دل خشکی کمین کرده بود، خبر نداشت. لنگرگاه‌ها پر از کشتی و میخانه‌ها پر از آدم بود و بزرگ‌ترین خطر احتمالی جیب‌بری یا سرماخوردگی زمستانی بود. اوسارون در نهایت طعمه‌ی نیم‌بندشان را گاز نزده بود؛ برای همین سایه‌ی قدرتش یک ساعت پیش به پایان رسیده بود و وزن آن مانند هوایی که پس از توفان صاف می‌شود، برداشته شده بود. الوکارد با خود فکر کرد که عجیب‌ترین چیز نحوه‌ی متوقف شدن آن بود. نه ناگهانی، بلکه آهسته؛ طلسمش در طول سُم کوبیدن‌ها رفته‌رفته کمتر شده بود، تا جایی که چند نفری که در انتهای دامنه‌ی دسترسی‌اش ملاقات کرده بودند، سایه‌ای در چشم‌هایشان نداشتند، فقط حس بد و تمایلی به برگشتن داشتند. چندین بار در جاده از کنار مسافرانی گذشته بودند که به نظر می‌رسید گم شده‌اند، ولی در واقع به لبه‌ی طلسم رسیده و ایستاده بودند و چیزی که نمی‌توانستند اسمی روی آن بگذارند، نمی‌توانستند به خاطر بیاورند، دفعشان می‌کرد. هنگام عبور از کنار اولین دسته‌ی مسافرها، کل هشدار داده بود: «چیزی نگین. نمی‌خوایم وحشت به اون سر پایتخت منتقل بشه.» اکنون مرد و زنی بازو در بازوی هم و در حالیکه خنده‌ی مستانه سر داده بودند، تلوتلوخوران از کنارشان گذشتند. معلوم بود خبر به بندر نرسیده است. الوکارد هالند را از روی اسب پایین کشید و با خشونت زمین گذاشت. از وقتی راه افتاده بودند، آنتاری یک کلمه حرف نزده بود و این سکوت الوکارد را مضطرب می‌کرد. بارد هم عادت نداشت زیاد حرف بزند، ولی سکوت او فرق داشت، حاضر و کنجکاوانه بود. سکوت هالند در هوا معلق می‌ماند، باعث می‌شد الوکارد هوس کند صرفاً برای شکستنش حرفی بزند. ولی خب، شاید جادوی او عصبی‌اش می‌کرد، تارهایی نقره‌ای که مانند صاعقه هوا را می‌شکافتند. اسب‌ها را به پادوی اصطبلی سپردند که چشم‌هایش با دیدن نشان سلطنتی حک‌شده روی افسارها گشاد شد. در حالیکه پسرک اسب‌ها را با خود می‌برد، کل گفت: «سرتون رو بندازین پایین.» هالند سرانجام گفت: «همینجوریش خیلی جلب توجه می‌کنیم.» صدایش مانند سنگ ناهموار بود. «شاید اگه دستبندمو باز کنی...»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۵۵ مگابایت
تعداد صفحات
261 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۸:۴۲:۰۰
نویسندهویکتوریا شوآب
مترجممریم رفیعی
ناشرانتشارات بهنام
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
A Conjuring of Light
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۳/۲۷
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
35,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۵۵ مگابایت
۲۶۱ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
4.9
از 5
براساس رأی 7 مخاطب
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
خوش‌خوان 🪶 (1)
5
85 ٪
4
14 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
3 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

بلاخره اینمجموعه هم تموم شد ممنون از فیدیبو کااب جالبیه حتما بخونید

5

این جلد عالی بود عالی حتما پیشنهاد میکنم

5

این جلد از همه داستانهای قبلی بهتر بود.

4.9
(8)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
13,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
نبرد سایه و نور جلد 2
مجموعه سایه های جادو کتاب سوم
انتشارات بهنام
4.9
(8)
حال‌خوب‌کن ✨ (1)
13,000
تومان