
کتاب نبرد سایه و نور
مجموعه سایههای جادو - کتاب سوم- جلد دوم
نسخه الکترونیک کتاب نبرد سایه و نور به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
معرفی کامل کتاب نبرد سایه و نور را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب نبرد سایه و نور
عنصر تخیل همراه با هیجان از جمله عناصر مورد توجه کودکان و نوجوانان در ادبیات کودک است. ویکتوریا شواّب نویسندهی کتاب نبرد سایه و نور نیز از این ویژگی در اثار خود بهره برده و آثاری بسیار پرطرفدار و خواندنی را خلق کرده است. او در این اثر با نثری ساده و زیبا نه تنها مخاطب کودک بلکه بزرگسالان را نیز با خود همراه میکند و مفاهیم مهمی نظیر امید، دوستی و اتحاد را به مخاطب میآموزد.
دربارهی کتاب نبرد سایه و نور
کتاب «نبرد سایه و نور» جلد دوم از کتاب سوم مجموعهی سایههای جادو است. این اثر با عنوان انگلیسی «A Conjuring of Light» در سال 2017 منتشر شد. جلد دوم کتاب نبرد سایه و نور به جدال قدرتها میپردازد و پر از اتفاقات غیر قابل پیشبینی است که آن را بیش از پیش هیجان انگیز میکند.
5 بخش ابتدایی کتاب نبرد سایه و نور متعلق به جلد اول این سهگانه است. بخشهای جلد دوم کتاب به ترتیب زیر است:
بخش ششم: اعدام
بخش هفتم: سفر دریایی
بخش هشتم: آبهای نامعلوم
بخش نهم: دردسر
بخش دهم: خون و پیوند
مریم رفیعی این اثر را به فارسی برگردانده و انتشارات بهنام آن را روانهی بازار کرده است.
دربارهی ویکتوریا شوآب نویسندهی کتاب نبرد سایه و نور
ویکتوریا شوآب نویسندهی آثار کودکان و نوجوان در سال 1987 در آمریکا به دنیا آمد. نام شواّب با انتشار کتاب «شرور» در سال 2013 بر سر زبانها افتاد و این اثر برای او شهرت زیادی به ارمغان آورد. کتاب شرور، اولین جلد از مجموعهی تبهکاران شوآب است که تحسین روزنامههای معتبر و انجمن کتابخانههای آمریکا را به دنبال داشت. کتاب شرور در سال 2014 توانست در لیست بهترین کتابهای فانتزی سال 2014 قرار بگیرد.
ویکتوریا شوال نویسندگی را از سال 2011 آغاز کرده و تاکنون آثار هیجان انگیز و جذابی را منتشر کرده است. برخی از آثار او مانند «شهر اشباح»، «این آهنگ وحشی» و «دخمهی مردگان» به فارسی ترجمه است.
در بخشی از کتاب نبرد سایه و نور میخوانیم
قهوه طعم مزخرفی داشت. ولی دستهای الوکارد را گرم نگه میداشت. نخوابیده بود؛ حواسش به تیزی نوک چاقو شده بود؛ به خاطر کشتی غریبه و جادوگر خائن و این حقیقت که هر بار چشمهایش را میبست. سوختن آنیسا را میدید. خاکستر شدن ژینار را میدید. خودش را می دید که دستش را دراز میکند. انگار برای نجات خواهرش، نجات دوستش، کاری از دستش برمیآید. آنیسا هميشه شاد بود. ژینار هميشه قوی بود و این درنهایت هیچ اهمیتی نداشت.
هردو در هر صورت مرده بودند.
الوکارد از پله های عرشه بالا رفت و چون یادش رفته بود قهوه چه طعم مزخرفی دارد، جرعهای دیگر از آن خورد. لحظهای بعد لجن قهوهای را از روی نردهها به پایین تف کرد و دهانش را پاک کرد.
ژاستا در حال بستن طنابی به دور دکل اصلی بود. هاسترا و هانو در سایهی بادبان اصلی روی جعبهای نشسته بودند؛ نگهبان جوان چهارزانو نشسته بود و دخترک ملوان مانند کلاغی به جلو خم شده بود تا چیزی را که او در دستهای گود کردهاش داشت، ببیند. شبیه برگ سبز رنگ یک غنچهی آکینا بود. درحالیکه گیاه آهسته جلوی چشمش رشد میکرد، هانو صدایی حاکی از خوشحالی از گلویش درآورد. تارهای سفید نورانی و نازکی دور تا دور هاسترا را گرفته بود (ویژهی آن دسته از افراد کمیابی که همهی عناصر را به صورت متعادل در اختیار داشتند). الوکارد لحظهای به این فکر کرد که چرا نگهبان جوان به جای این کار کشیش نشده بود. هوای دورتادور هانو به شکل دستهای از مارپیچهای آبی تیره بود: یک جادوگر بادِ درحال پیشرفت. مثل ژینار...
صدایی گفت:«مراقب باش. ملوانی که همهی انگشتهاش سرجاش نباشه به درد نمی خوره.»
بارد بود. نزدیک دماغهی کشتی ایستاده بود و با یکی از چاقوهایش به لنوس حقه یاد می داد. درحالی که ملوان با چشمهای از حدقه درآمده تماشایش میکرد، تیغهی چاقو را بین انگشتهایش گرفت و آن را به هوا پرت کرد و تا زمانی که چاقو را با دستهاش میگرفت. لبهی آن آتش گرفته بود. لایلا تعظیمی کرد و لنوس با اضطراب لبخند زد. لنوس که اولین شب ورود لایلا به برجک نزد الوکارد آمده و هشدار داده بود که او یک نشانه است. انگار الوکارد خودش نمی دانست.
لنوس که اسم ساروز را روی او گذاشته بود. اولین باری که الوکارد دیلایلا بارد را دیده بود، او دست بسته روی عرشهی کشتیاش ایستاده و هوا را با نقاط نقرهای رنگی پر کرده بود.
نظرات کاربران درباره کتاب نبرد سایه و نور