دخترک در آب فرو می رو،بدنش آهسته می غلتد و موهای بلندش در اطزاف سرش پیچ و تاب می خورد.تکانی به پاخایش می دهد و حباب نفس هایش به سطح آب می آید . سرش را عقب می برد،به سختی نفسی می کشد و چهره ی خواهرش را می بینددستش را بالا می برد تا در هوا تکان بدهد،ولی آب دوباره او را در خود می کشد.دست و پایش را در آب می کوبد؛رود می غرد و صدای غرشش با شلپ شلپ ها در می آمیزد.باید برای نجات جانش فریاد بزند ولی صدایی از گلویش در نمی آید.دست و پا می زند تا روی آب بماند قطرات درخشان آب را به اطراف می پاشد.رنگ ها بر فراز سرش رنگ می بازد. به درون آب کشیده می شود . اعماق رود سرد و تاریک است.تصاویر خانه به ذهنش هجوم می آورد .پاهایش سنگین می شود و همچنان که رود آخرین قوا را از بدنش بیرون می کشد،حس می کند انگار در اعماق آب شناور شده ولی شناور نیست،بلکه غرق شده.
روزهای آخر استعمار فرانسه در ویتنام به تصویر کشیده شده است. اطلاعات جالبی دارد، هرچند داستان را زیاد دوست نداشتم، تلاطم و تعلیق زیادی داشت که خسته کننده بود.