0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  ناطوردشت نشر انتشارات ماهابه

کتاب ناطوردشت نشر انتشارات ماهابه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره ناطوردشت
تلفن که زدم زیاد طولش ندادم چون نگران بودم پدر مادرم وسط حرف زدنم سر برسن. هرچند، نیومدن. آقای انتولینی‌خیلی‌خوب برخورد کرد.گفت اگه بخوام می­تونم برم خونشون. فکر کنم احتمالاً اون و زنش رو بیدار کردم، چون تا گوشی رو برداره خیلی زنگ خورد. اولین چیزی که ازم پرسید این بود که مشکلی هست، منم گفتم نه. هرچند، گفتم از پنسی اخراج شدم. فکر کردم باید به اونم بگم. وقتی این خبر رو دادم، گفت: «پناه بر خدا!» آدم شوخ­طبعی بود. بهم گفت اگه دوست داشته باشم می­تونم فوراً برم اونجا. می­شد بگی، آقای انتولینی بهترین معلمی بود که داشتم. اون یه مرد خیلی جوون بود، خیلی از داداشم دی.بی. بزرگتر نبود و می­تونستی احترامش رو نگه داری و با این ­حال باهاش شوخی کنی. آقای انتولینی بود که بالاخره جیمز کَسِل رو از رو زمین بلند کرد، همونی که بهتون گفتم خودش رو از پنجره پرت کرد پایین. آقای انتولینی نبضش رو گرفت و بعد کتش رو درآورد و انداخت رو جیمز کسل و از اونجا تا درمانگاه بُردش. حتی واسش اهمیتی نداشت کتش خونی بشه. وقتی به اتاق دی.بی. برگشتم، فیبی رادیو رو روشن کرده بود. موزیک رقص به گوش می­رسید. هرچند، صدای رادیو رو کم کرده بود که پیشخدمت صداش رو نشنوه. باید می­دیدینش. درست وسط تخت، روی روتختی چهارزانو نشسته بود، درست مثل این افرادی که یوگا کار می­کنن. داشت به موسیقی گوش می­داد. این دختر منو می­کشه. گفتم: «بیا ببینم، دلت می­خواد برقصی؟» وقتی خیلی کوچولو بود رقصیدن رو بهش یاد دادم. اون‌ رقصنده­ی خیلی خوبیه. منظورم اینه که فقط چندتا چیز بهش یاد دادم. بیشتر خودش یاد گرفت. واقعاً نمی­تونی به کسی یاد بدی چطور برقصه. گفت: «کفش پاته.» «درشون می­آرم. بیا دیگه.» تقریباً از رو تخت پرید پایین و بعد منتظرم شد کفش­هام رو دربیارم، بعدش هم مدتی باهاش رقصیدم. لامصب واقعاً کارش درسته. از آدم­هایی که با بچه­های کوچیک می­رقصن خوشم نمی­­آد، چون اکثر مواقع به نظر افتضاح می­آد. منظورم وقتیه که یه جایی توی یه رستورانی و می­بینی یه آدم مسن بچه­ی کوچیکش رو به جایگاه رقص می­بره. معمولاً از پشت سر اشتباهی پا می­ذارن رو لباس بچه و اون بچه اصلاً نمی­تونه برقصه و این افتضاحه، اما من تو جمع این کار رو با فیبی انجام نمی­دم. ما فقط تو خونه شیطنت می­کنیم. به هرحال رقصیدن با اون متفاوته، چون اون می­تونه برقصه. می­تونه هرکاری که می­کنی رو انجام بده. منظورم اینه که اگه اون رو خیلی محکم بغل کنی ‌طوری که دیگه مهم نباشه که پاهات خیلی بلندتره. همون­طوری کنارت می­مونه. می­تونی بری اون طرف یا خیلی بی­مزه روش خم شی یا حتی جیترباگ برقصی و اون همون­طوری کنارت می­مونه. ای خدا، حتی می­تونی تانگو برقصی. سه چهار بار رقصیدیم. بین هر رقص خیلی بامزه بود. درست تو همون حالت باقی می­مونه. حتی حرف هم نمی­زنه. هردو نفر باید درست تو همون حالت بمونن و منتظر ارکستر باشن که موسیقی بعدی رو شروع کنه. این منو می­کشه. حتی، نباید بخندی یا هر چیز دیگه. در هر حال، حدوداً با چهارتا آهنگ رقصیدیم و بعد رادیو رو خاموش کردم. فیبی پرید روی تخت و رفت زیر روتختی. ازم پرسید: «دارم پیشرفت می­کنم، مگه نه؟» گفتم: «چه جورم». باز کنارش رو تخت نشستم. یه جورایی از نفس افتاده بودم. بس که سیگار می­کشیدم، زیاد نفس نداشتم. اون اصلاً از نفس نیفتاده بود. یه مرتبه گفت: «دستت رو بذار رو پیشونی­ام.» «چرا؟» «دستت رو بذار. فقط یه بار.» دستم رو گذاشتم. اما چیزی حس نکردم. گفت: «خیلی داغ نیست؟» «نه. باید باشه؟» «آره من این کار رو می­کنم. یه بار دیگه دستت رو بذار.»
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۶۶ مگابایت
تعداد صفحات
310 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۰:۲۰:۰۰
نویسنده جروم دیوید سالینجر
مترجمسالومه خدابخشی
ناشرانتشارات ماهابه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
The catcher in there
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۳/۱۲
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
36,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۶۶ مگابایت
۳۱۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.9
از 5
براساس رأی 17 مخاطب
5
47 ٪
4
23 ٪
3
11 ٪
2
11 ٪
1
5 ٪
9 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

داستان در مورد نوجوانی هست که افسرده‌ست. عینک بدبینی به تمام رویداد ها داره. و پر از شناخت ها و افکار معیوب و کژکاره. در عین حال داستان اشاره استعداد درونی افراد برای تغییر افکار منفی می‌کنه‌. خواندن این کتاب رو به درمانگران توصیه می‌کنم.

2

ترجمه‌ی به شدت تحت اللفظی و وحشتناک. موقع خوندن کتاب باید فکر کنی نویسنده‌ی اصلی چه تیکه کلامیو به انگلیسی میخواسته برسونه و اونجوری منظور نویسنده رو بفهمی!

1

وای حالم بهم خورد چقدر بد بود و درعین حال که بد بود نمیتونستم نصفه ولش کنم همش منتظر اخر داستان بودم اخرش خیلی بی مزه تموم شد واقعن حیف وقتم

5

بی نظیره، بعد از ده سال دوباره خوندمش و همون قدر عالی بود که ده سال پیش !

4

جز بدترین کتابایی بود که خوندم. الکی معروف شده واقعا

4

عصبیم می کرد. آخر هم متوجه نشدم چی می خواست بگه!!

5

عالی بود.من کم کم خوندمش و خیلی لذت بردم

3

کتاب جذابیه

4

زیبا بود

3.9
(17)
18,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
ناطوردشت
جروم دیوید سالینجر
انتشارات ماهابه
3.9
(17)
18,000
تومان

از همین نویسنده مطالعه کنید

همه