جروم دیوید سالینجر نویسندهی بی تکرار آمریکایی در قرن بیستم میلادی است. او با رمان ناتور دشت که یک اثر شاخص در نقد جامعهی مدرن غربی است در سراسر جهان شناختهشده است.
جی دی سلینجر سال 1919 در شهر نیویورک در خانوادهای نیمی مسیحی و نیمی یهودی متولد شد. او در نیویورک به دانشگاه رفت اما هیچگاه تحصیلاتش را به پایان نرساند. او از بیستودوسالگی نوشتن را آغاز کرد و نوشتههایی برای روزنامههای مختلف مینوشت اما اولین کتابی که رسما از او منتشر شد به سال 1940 برمیگردد. این داستان که «جوانان» نام داشت در مجلهای به نام استوری چاپ شد.
جی. دی سلینجر در سال 1946 نامهای به ارنست همینگوی نوشت. آن زمان همینگوی بسیار معروف بود و بهعنوان خبرنگار جنگ در اروپا خدمت میکرد، درحالیکه نام سلینجر هنوز روی زبانها نیفتاده بود. او در این نامه چیزهایی دربارهی نوشتن میگوید و اشارهای هم به هولدن کالفیلد میکند که بعدها به شخصیت اصلی داستانهای سلینجر تبدیل میشود. این نامه در کتابخانهی جان اف کندی در آمریکا نگهداری میشود.
در همین سالها بود که او ناتور دشت را ابتدا به شکل داستان دنبالهدار منتشر کرد. درنهایت این رمان سال 1951 به شکل کتاب منتشر شد و شهرت فوقالعادهای برای نویسندهاش به ارمغان آورد. ناتور دشت عنوان شصت و چهارمین رمان برتر قرن بیستم را در اختیار دارد و تاکنون بیش از 60 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروختهشده است. محتوای ناتور دشت باعث شده بود تا مدتها این رمان در بسیاری از نقاط آمریکا از لحاظ اخلاقی نامناسب تشخیص داده شود، این کتاب از جمله کتابهای ممنوعه در دههی نود میلادی بود.
سالینجر در داستانپردازی و شخصیتپردازی فوقالعاده است. شخصیتهای داستانهای او در داستانهای مختلف به شکلهای مختلف ظهور میکنند و قصههای جذابی را رقم میزنند. بیشتر این آدمها از شخصیتهای اطراف او و حتی خود سلینجر الهام گرفتهشدهاند. علاوه بر رمان سلینجر در نوشتن مجموعه داستانهای کوتاه هم تبحر خاصی داشت. یکی از معروفترین مجموعه داستانهای او به نام «فرانی و زویی» در ایران با نام «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» ترجمه و منتشرشده است.
از دیگر مجموعه داستانهای برجستهی این هنرمند آمریکایی میتوان به «هفتهای یه بار آدمو نمیکشه»، «نغمهی غمگین»، «یادداشتهای شخصی یک سرباز» و «دختری که میشناختم» اشاره کرد. «جنگل واژگون» و «تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور» هم دیگر رمانها و داستانهای بلند این نویسندهاند.
از سلینجر آثار چاپنشدهای هم وجود دارد. سال 2013 داستانهایی از سالینجر روی اینترنت قرار گرفت که پیش از آن فقط در دانشگاهی آمریکایی برای مطالعه در دسترس بود. «اقیانوس پر از توپهای بولینگ»، «پائولا» و «تولد» عناوین این داستانهاست.
زنان در زندگی سلینجر و در آثارش نقش پیچیدهای را ایفا کردهاند. بسیاری از زنان داستانهای سلینجر از زنان زندگیاش الهام گرفتهشدهاند، سلینجر در طول زندگیاش با زنان مختلفی رابطه داشت و با بسیاری از آنان زندگی کرد اما اغلب این روابط چندان دوام نیاورد. اولین زنی که او در جوانی عاشقش شد دختری به نام اُنا بود که بعدها با چارلی چاپلین ازدواج کرد. گفته میشود سلینجر نامههای بسیاری برای این زن نوشته بود.
او در طول زندگیاش سه بار ازدواج کرد و دختری به نام مارگارت از ازدواج دومش دارد. طولانیترین رابطهی سلینجر با دختری به نام «کوین اونیل» بود که زندگی مشترکشان ده سال طول کشید. جنجالبرانگیزترین زنی که در زندگی سلینجر حضور پیدا کرد «جویس مینارد» بود که در هجدهسالگی و زمانی که سلینجر 44 سال داشت وارد زندگی او شد و تقریباً ده ماه باهم زندگی کردند. مینارد بعدها خاطرانش از زندگی با سلینجر را در کتابی به نام «نگاهی به گذشته» منتشر کرد که سروصدای زیادی را برانگیخت. بسیاری از رسانهها از مینارد انتقاد کرد و او به افشا کردن رازهای خصوصی سلینجر متهم شد. او درنهایت در پاسخ به منتقدانش گفت: «من واقعاً تعجب میکنم! چرا آدمها در مقابل کسی که از یک دختر هجدهساله خواسته تمام زندگیاش را رها کند و بیاید با او زندگی کند و قول داده برای همیشه عاشقش بماند و به معنای تمامی کلمه او را استثمار کرده، اینطور واکنش نشان میدهند و انتظار دارند که آدم داستان زندگی خودش را هم ننویسد. نمیشود چنین استثماری را نادیده گرفت. فرض کنید کسی با دختر خود شما چنین کاری بکند. جدای تمام احترامی که برای این مرد قائلم اما واقعاً اگر دختر شما بهجای من بود، دهنتان را میبستید و چیزی نمیگفتید؟»
سلینجر اخلاق به خصوصی داشت و مدت زیادی از وقت خود را در تنهایی میگذراند. او از خبرنگاران فراری و بیزار بود و هیچگاه آنها را به حریم زندگیاش راه نمیداد. برای همین است که اطلاعات زیادی از جزئیات عادی زندگی او در دست نیست. او شخصیت گوشهگیری بود و ترجیح میداد با آدمهای کمی ارتباط داشته باشد. تقریباً در مدت سی سال هیچ مصاحبهای از او با رسانهها منتشر نشد. غیر از جویس مینارد تنها کسی که جرئت کرد کمی از زندگی خصوصی سلینجر بنویسد دخترش مارگارت بود که کتاب خاطرات خود را منتشر کرد. با همهی اینها سلینجر آنقدر شخصیت جذابی است که خوانندگان کتابهایش هرگز نتوانستند از کنجکاوی دربارهی زندگی او دستبردارند.
نکتهی جالب دیگر دربارهی سلینجر این است که او تا زمانی که زنده بود اجازه نداد از روی آثارش فیلمی ساخته شود، این تنها دلیلی است که تاکنون از روی رمان کمنظیر ناتور دشت فیلمی ساخته نشد.
خالق ناطور دشت سال 2010، در نودویکسالگی در انزوای خودخواستهاش در ملک خصوصیاش در شهر کوچک کورنیش در گذشت. سال 2017 زندگینامهی جیدی سالینجر سوژهی فیلمی به نام «یاغی دشت» شد که از روی مستندات به جامانده از زندگی او ساخته شد.