0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
رویای بی قرار

معرفی، خرید و دانلود کتاب رویای بی قرار

درباره رویای بی قرار
امایش دوباره دلم را خالی می­کند. هراسان می­پرسم: «اما چی؟» «فردا و پس‌فردا که تعطیله من با شما هستم، اما برای پس‌فردا شب، بلیت می­گیرم برمی­گردم. تو با خانواده­ات بمون.» گر می­گیرم. لگدی به چمدان می­زنم و مثل بچه­ها که لج می­کنند، می­گویم: «لازم نکرده.» با آرامش می­گوید: «مگه هدفت زیارت نیست؟ چه فرقی داره من باشم یا...» تلفن را قطع می­کنم و نمی­گذارم حرفش تمام شود. زیارت تنهایی به چه درد من می­خورد، من می­خواستم قبل از شروع مراحل ناباروری هر دویمان متوسل شویم، یعنی این موضوع این‌قدر سخت است که نمی‌فهمد. اصلاً اگر دوست داشت که با هم سفر کنیم حتماً می­توانست کارهایش را هماهنگ کند، اما احساس می­کنم دیگر دوستم ندارد و از من فاصله می­گیرد. دانه­های اشک همچون دانه­های تسبیحی که نخشان پاره شده باشد، روی صورتم روان می­شوند. دیدن چمدان­ها خشمم را بیشتر می­کند. کاش از صبح گفته بود تا وسایل را جمع نمی­کردیم. بیچاره مامان، صبحانه وسط راه را هم آماده کرده است. اصلاً از همه خداحافظی کردیم. جواب فامیل را چه بدهیم؟ اشکم می­شود باران سیل‌آسای بهاری! مامان عزیزم یک ماه برای این روز برنامه‌ریزی کرده و ما یک شبه همه را بر باد می­دهیم. گوشی خانه زنگ می­خورد. دست و پایم حس ندارد تا از جایم بلند شوم و جواب دهم. می­ترسم مامان باشد و بخواهد با ذوق از ساعت حرکتمان بگوید. بی‌خیال می­شوم و در جایم می­نشینم. هر که باشد دوباره زنگ می­زند. اصلاً فکر می­کند دست‌شویی یا حمام بوده­ام. اما اگر مامان بود چه؟ حتماً نگران می­شود. بالاخره تصمیم می­گیرم بلند شوم و جواب دهم که قطع می­شود. در جایم کنار چمدان­ها و شوفاژ دراز می­کشم. هادی به من می­گوید تو چرا این‌جوری شده­ای؟! من مگر چطور شده­ام؟ او برنامه سفرمان را کنسل کرده است و به جای عذرخواهی از رفتار من ایراد می‌گیرد. دستم را دراز می­کنم و زیر سرم می­گذارم. یعنی واقعاً آقا ما را راه نداد؟ دانه اشکی غلت می­خورد تا روی دستم می­نشیند. اگر به اراده ما بود که ما اراده کرده­ایم پس حتماً آقا ما را نطلبیده است. قلبم می­گیرد از فکرهایی که در سرم سر و صدا می­کنند. نکند کاری کرده­ایم که امام رئوف... رئوف که در قاب ذهنم می­نشیند، دوباره قطره اشکی بر گونه­ام جاری می‌شود. انگار قرار نیست سد اشکم بسته شود. گوشی موبایلم را از کنارم برمی­دارم و شماره حرم را می­گیرم. تقریباً کار هر روزم است که به این شماره زنگ بزنم و عرض ارادتی کنم، اما این­بار فرق دارد؛ می­خواهم گلایه کنم. گلایه کنم از او که مرا نخواسته است. بوق می­خورد و «السلام علیک...» دست و پایم جان می­گیرند. می­ایستم به ادب، اما سیل اشک­هایم را کجا ببرم جز به خانه دوست! اصلاً کجا می­خرند جز اینجا؟! منشی تلفنی می­گوید: «زائر گرامی...» جانم در می­رود برای زائر بودنش! صدای صحن را می‌شنوم، چشم‌هایم را می­بندم و صحن آزادی را تصور می­کنم، کلمات شرم دارند تا ادا شوند به گلایه. اشک می­ریزم و فقط همین یک کلمه: «آقاجانم!» تماس قطع می­شود. سبک می­شود دلم، اما می­بارد که انگار باریدن دست خودش نیست. این آسمان ابری، تا ابرهایش را نبارد و دلم را نشوید، آرام نمی‌گیرد. هق­هق می­کنم و شانه­هایم می­لرزد. روی زمین می­نشینم و زانوهایم را بغل می­گیرم. می­شد که فردا در حرم باشم، اما نشد. همه­اش تقصیر هادی است. خودخواه است. کارش را به من ترجیح می­دهد. همیشه همین بوده و هست. مگر برای رفتن به مرکز هم کارش را به من ترجیح نداد؟
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۴۹ مگابایت
تعداد صفحات
194 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۶:۲۸:۰۰
نویسندهفاطمه مسعودی
ناشرانتشارات کتاب نیستان
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۳/۱۱
قیمت ارزی
5 دلار
قیمت چاپی
40,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۴۹ مگابایت
۱۹۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
2
از 5
براساس رأی 1 مخاطب
5
ستاره
0 ٪
4
ستاره
0 ٪
3
ستاره
0 ٪
2
ستاره
100 ٪
1
ستاره
0 ٪
1 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
2

عال

2
(1)
32,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
رویای بی قرار
رویای بی قرار
فاطمه مسعودی
انتشارات کتاب نیستان
2
(1)
32,000
تومان

از همین نویسنده مطالعه کنید

مشاهده بیشتر