غریب از خانه خارج شد. گشتی به اطراف شهرک زد. نرسیده به چهار اره آوج دو قطعه زمین مهندسی، کشت شده بود. بسیار زیبا و دیدنی. این زمینها توسط دوربین تراز و شیببندی شده:"کشت مهندسی چقدر جالب است. هرکاری اگر مهندسی شود. حتما به نتیجه بهترمیرسد. آیا بردن بچههایی که به سن قانونی نرسیدهاند به جبهه نیز مهندسی شده است؟ چرا آنروز که حسین با پدر بحث کرد، هیچ چیز نگفتم؟ با رفتن او موافق بودم؟ موافق هستم؟ من و او در یک جبههایم؟ شرکت در جنگ میهنی وظیفهی ماست. ولی وظیفهی امثال حسین که نیست. پدر که منطقی حرف میزد، چرا طرف پدر را نگرفتم؟ چقدر روی فکر حسین کار کردند، چند ساعت، چند هفته، چند ماه؟ چه زود به نتیجهی دلخواه رسیدند. واقعا علتش چیست؟