رمان علمی تخیلی «آرتمیس» Artemis نوشتهی «اَندی وییِر» در 14 نوامبر سال 2017 منتشر شد. داستان این رمان در اواخر دههی 2080 در آرتمیس اولین و تنها شهر ماه اتفاق میافتد. در ابتدای داستان این کتاب جز و باب همراه لباسهای مخصوص خود در بیرون از محفظههای مخصوص هستند و برای رسیدن به آنها تلاش میکنند. جز زمانی که در حال انجام مانورهای لازم برای عضویت در صنف بود، لباسش با مشکل جدی روبهرو میشود و مخزن اکسیژنش آسیب میبیند. او برای نجات خودش بهسرعت به سمت محفظه حرکت میکند و به میل لنگ دریچه چنگ میزند. دهها آژیر در کلاهخودش به صدا درمیآید و کمبود اکسیژن را به او یادآوری میکنند. او پس از اینکه وارد دریچه میشود بهطرف مخزن اضطراری میرود تا هوا به درون محفظهاش سرازیر شود. او نجات مییابد ولی زمانی که باب از راه میرسد متوجه میشود مردود شده است. تلاش او برای عضویت در این گروه و سایر اتفاقهای مهیج بر روی تنها شهر ماه داستان کتاب «آرتمیس» نوشتهی «اَندی وییِر»را شکل میدهد.
کتاب «آرتمیس» پس از انتشار با استقبال خوبی از سوی علاقهمندان روبهرو و موفق به جایزهی بهترین داستان علمی تخیلی از سوی گودریدز شد. «اَندی وییِر» نویسندهی آمریکایی در این اثر به زیبایی زندگی در ماه را به تصویر کشیده و اتفاقات باورنکردنی را قالب یک داستان پرکشش و خواندنی بیان کرده است. او این اثر را در طی هفده فصل به نگارش درآورده است که مطالعهی آن به دوستداران و علاقهمندان به کتابهای فانتزی پیشنهاد میشود. «اَندی وییِر» در می سال 2017 حق فیلمسازی براساس این داستان را به استودیو قرن بیستم 20th Century Fox داد که همچنان باگذشت چند سال از ساخت و اکران آن خبری نیست.
«اَندی وییِر» Andy Weir رماننویس آمریکایی است که اولین رمانش در سال 2011، بانام مریخ منتشر شد و توجه همگان را به خود جلب کرد. او در 16 ژوئن 1972 در کالیفرنیا به دنیا آمد و در جوانی تحصیل در رشتهی کامپیوتر دانشگاه سن دیگو را آغاز کرد ولی پس از مدتی آن را نیمهتمام گذاشت. او پس از این دوران بهعنوان برنامهنویس در چندین شرکت نرمافزاری شروع مشغول به کار شد و در یک پروژهی مربوط به بازی ویدیویی فعالیت کرد. او با انتشار کتاب مریخ به شهرت جهانی رسید و در سال 2016 موفق به دریافت جایزهی Astounding Award برای بهترین نویسندهی جدید شد. برخی از صاحبنظران بر این باور هستند این اثر به واقعیت مریخ بسیار شباهت دارد. «ریدلی اسکات» Ridley Scott کارگردان انگلیسی براساس داستان کتاب مریخ فیلم سینمایی بسیار دیدنی و قشنگی در سال 2015 ساخت و بار دیگر نام «اَندی وییِر» را بر سر زبانها انداخت. این نویسنده علاوهبر نوشتن رمان، تاکنون چندین مجموعه داستان کوتاه نیز نوشته است و در میان خوانندگان فارسی زبان محبوب و مشهور است.
کتاب «آرتمیس» نوشتهی «اَندی وییِر» با ترجمهی «حسین شهرابی» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1397 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «حسین شهرابی» یکی از مترجمان پرکار ایرانی در زمینهی ترجمهی داستانهای تخیلی و فانتزی است. او تحصیلاتش را در رشتهی مترجمی زبان انگلیسی به سرانجام رسانده و در طی دههی اخیر فعالیتهای گستردهای در حوزهی ترجمهی داستانهای انگلیسی انجام داده است. از دیگر ترجمههای این مترجم میتوان به «خانهی پلهها» اثر «ویلیام اسلیتر»، «قصه زویی» اثر «جان اسکالزی» و «فرشتگان و شیاطین» اثر «دن براون» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است.
وقتی آرتمیس را طراحی میکردند، یک نفر گفت: «اگر توی راکتور انفجار اتفاق بیفتد چه میشود؟ هزار متر با شهر فاصله دارد؟ بد میشود؛ نه؟» چند تا بچه خرخوان هم اخم کردند و به این مسئله فکر کردند. بعد یکیشان گفت: «خوب... میشود یک مقدار خاک سر راهش گذاشت؟» به این یارو هم ترفيع دادند و هم به افتخارش رژه برگزار کردند. با جزئیات سرتان را درد نمیآورم، ولی منظورم را میفهمید دیگر. خاکریز از شهر در برابر انفجار احتمالی رآکتور حفاظت میکند. هرچند بدنهی شهر احتمالاً هیچ مشکلی برای این کار ندارد. بحث بر سر ایمنی اضافی است. عجیب این که ما به حفاظت در برابر تابشهای خطرناکش احتیاج نداریم. اگر راکتورها نابود بشوند مهم نیست. شهر مثل چی در برابر این جور پرتوها حفاظت دارد. پای خاکریز نشستم و استراحت کردم. پیادهرویام طولانی بود و باید استراحت میکردم.
سرم را توی کلاهم چرخاندم و پستانک بغل کلاه را گاز گرفتم و یک کم آب خوردم. سیستم تنظیم دمای لباس آب را هم برایم خنک میکرد. کلی پول بالای این لباس دادم. معلوم است که از این کارها میکند. لباس محشری بود؛ البته بهجز وقتهایی که گند میزد و آزمون ورودیام به صنف را خراب میکرد.
نعرهای کشیدم و مشغول بالا رفتن شدم. پنجمتر با زاویهی ۴۵ درجه. شاید چیز خاصی به نظر نیاید، خصوصاً توی گرانش ماه. ولی وقتی صد کیلو لباس فضایی داری و یک کولهی پنجاه کیلویی هم تجهیزات، باور کنید کار سختی میشود.
نفسنفس میزدم و هنوهن میکردم و به زمین و زمان فحش میدادم تا از خاکریز بالا بروم. به نظرم چند تا فحش چارواداری جدید هم وسط راه ابداع کردم. خیلی مطمئن نیستم. مثلاً «جنماتوسگده» کلمه حساب میشود؟ بالاخره به نوک خاکریز رسیدم و به زمینهای اطراف نگاهی انداختم.
رآکتورها توی ساختمانهایی بودند که شکلشان نامنظم بود. ده بيست تا لوله هم به چند صد تا پنل حرارتی براق میرسید که روی زمین بودند. رآکتورهای روی زمین گرمای اضافهشان را به آب دریاچه یا رودخانه میدهند. ماه یک کم خشکتر از این حرفهاست؛ درنتیجه ما گرما را با نور فروسرخ به فضا گسیل میکنیم. فناوریاش مال یک قرن پیش است، ولی راهحل بهتری به ذهنمان نرسید.
تأسیسات ذوب آلومینیوم در دویست متری رآکتورها بود. یک حبابچه بود به پهنای سی متر که یک سمتش قيف تغذیه داشت. قيف تغذیه سنگ را به شکل ماسهی زبر درمیآورد و توی محفظههای استوانهای مهروموم شده میریخت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۵۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 392 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۰۴:۰۰ |
نویسنده | ندی وییِر |
نویسنده دوم |