«من از گورانیها میترسم» از آثار ارزشمند ادبیات معاصر ایران است. «بلقیس سلیمانی» با نوشتن این کتاب ثابت کرده که از نویسندگان قدرتمندی است که رسالتی فراتر از روزمرههای کلیشهای و نخنما دارد. مثل همیشه قهرمان این کتاب زنی میانسال و محوریت داستان، واگویهها و دغدغههای اوست. این کتاب در سال 94 در انتشارات چشمه منتشر شده و آوانامه با صدای «مریم پاک ذات» نسخهی صوتی آن را منتشر کرده است.
«فرنگیس» زنی میانسال، اهل گوران است. او سالهاست که برای زندگی به تهران رفته، ازدواج کرده و زندگی آرام و مرفهی دارد. اما حالا مانند خواهر و برادرهایاش، باید به مدت دو ماه برای پرستاری از پدر و مادر و برادرش که بیمار ذهنی و حرکتی است، به گوران برگردد. این بازگشت برای فرنگیس به معنای برگشتن به فضای خفقانآور و اسارتی کهنه و پوسیده است که حتی گذر زمان هم نتوانسته آن را کمرنگ کند.
سلیمانی مانند سایر آثارش، این بار هم به سراغ زنان میانسال رفته است و از درون ذهن یک زن به مسائل اجتماعی و فرهنگی اطرافاش نگاه کرده است. این نویسنده شناخت کامل و درستی از حال و هوای زندگی زنان میانسال دارد، زنانی که در ادبیات معاصر در حاشیه ماندهاند و کمتر کسی از زندگی و احساسات این زنان مینویسد. سلیمانی با قلم قدرتمند خود توانسته نه فقط فرنگیس را، که تمام زنان و مردان این کتاب را به خوبی شخصیتپردازی کند. آدمهای این کتاب همه ملموس و زمینی هستند. همهی آنها خودِ ما هستیم، در تهران، گوران، یا هر جای دیگر، آسمان همین رنگ است. همه بندهایی را پاره کردهایم، که حالا فکر برگشتن به آن زندانها و آن بندها، مخوف و ترسناک به نظر میرسد. فرنگیس نمایندهی انسان سرگردان معاصر است. او بین دنیای سنتی گوران و زندگی مدرن تهران سردرگم است. او انسانی گمشده در مرز دیروز و امروز است. کسی که آرام و قرار ندارد. با وجود این که سالهاست از گوران دل کنده و رفته، باز هم سایهی سیاه و شوم گوران همراه اوست.
درواقع قهرمان این کتاب را میتوان گوران دانست، نه فرنگیس. عنصری که حالا صرفا بستری برای رخ دادن اتفاقات و حوادث نیست. در ابتدای داستان، به نظر میرسد که ترس فرنگیس از اهالی گوران است. در طول داستان این ترس آنقدر جان میگیرد و قوی میشود که گوران کمکم به هیئت موجودی زنده درمیآید و آسایش را از فرنگیس میگیرد. هنر سلیمانی در جان دادن و قهرمانسازی یک مکان، پیش از این کمتر در ادبیات ایران دیده شده است. این نویسنده توانسته بسیار هنرمندانه و قدرتمند، مکان را عامل وحشتی برای داستاناش کند. شناخت نویسنده از این منطقه و استفاده از عناصر بومی گوران، حال و هوای غریب و مرموزی به این کتاب داده است.
نویسنده در این کتاب، ترسها و نگرانیهای فرنگیس را موشکافی میکند. ریشهی تمام این رنج، در گوران است. درواقع سنتهای قدیمی گوران است که فرنگیس را اسیر و زبانبسته کرده است. او با این که سالهاست از گوران به تهران مهاجرت کرده، و رفتار و ظاهرش شباهتی به گورانیان ندارد، باز هم جایی در ذهنش گرفتار گوران است. ترس و هراس آدمهای گورانی، چنان زنده و قدرتمند نوشته شده، که شاید حتی بعد از شنیدن کتاب، نتوانید از فکر آن بیرون بیایید. هنر نویسنده در این کتاب، واقعگرایی است: آدمهای واقعی، اتفاقات واقعی، مکانهای واقعی. همهی اینها باعث شده که با کتابی سرراست و ملموس سروکار داشته باشیم.
زمان در این داستان مدام در گذر است. گاهی از بین خاطرات گذشته در دههی شصت و دوران جوانی فرنگیس داستان را دنبال میکنیم. گاهی هم به زمان حال برمیگردیم و پابهپای قهرمانان، شاهد حوادث داستان هستیم. راوی داستان، راجعبه فرنگیس و سایر شخصیتها، مستقیما اطلاعاتی به مخاطب نمیدهد. تنها از طریق گذر در زمان، مرور خاطرات و یا از خلال گفتگوها، متوجه حقایق زندگی افراد میشویم و به شخصیتشان پی میبریم. در این کتاب صوتی، گاهی ردپای شخصیتهای دیگر سلیمانی از سایر کتابهایش پیدا میشود. کسانی که کارهای این نویسنده را دنبال میکنند، بیشک هیجانزده میشوند و سرذوق میآیند. اما برای کسانی که شناختی از شخصیتهای این نویسنده ندارند، ممکن است کمی گیجکننده باشد. البته در طول داستان به بیشترِ این سوالها جواب داده شده است. شاید هم زیرکی نویسنده در این باشد که با پیش کشیدن حرف آدمهایی که سرنوشتشان در این کتاب کمی مبهم و رازآلود است، مخاطبان را وادار کند، به کتابهای دیگرش هم سری بزنند.
بلقیس سلیمانی نویسندهی ایرانی متولد سال 1342 در کرمان است. سلیمانی نویسندهی جسور و شجاعی است که بیمحابا مینویسد. او چندان پیرو سیاستهای اخلاقگرایانه و محافظهکارانهی نویسندگان معاصر نیست. از دید او زندگی همیشه چندان هم زیبا نیست و زشتی و بدکاری بخشی از آن است. سلیمانی با شجاعت، واقعیتها را میگوید. اصراری برای زیباسازی حقایق زشت و آزاردهنده ندارد. او موضوعاتی را مطرح میکند که کمتر نویسندهای جسارت گفتنش را، آن هم با این قلم و توصیفات قوی دارد. «خاله بازی»، «پیاده»، «آن مادران، این دختران»، «شب طاهره» و «پسری که مرا دوست داشت» از آثار این نویسنده هستند که بارها تجدید چاپ شدهاند. در این میان کتاب «بازی آخر بانو» برندهی جایزهی ادبی مهرگان و همچنین بهترین رمان بخش جایزه ادبی اصفهان در سال 85 شده است.
نقشها جابه جا شدهاند. تصویری محو از سال های کودکی در ذهنم شکل میگیرد. ایستادهام و دست روی دست روی شانهی مادرم گذاشتهام که پیش پایم نشسته و انگار دامن پیراهنم را تو میزند. پیراهن مرتب رنگ عوض میکند و من و مادرم هم تغییر میکنیم. گاه دختربچهای میشوم پنج شش ساله که دلش میخواهد مادرش همان طور که با دامنِ لباساش ور میرود، سرش را بالا بگیرد و در چشمهایش بخندد. گاه دختر لاغری میشوم که دستم را روی سر مادرم گذاشتهام و به دستهایش که دامن لباس را تنظیم میکند، زل زدهام. دستهای مادرم را دوست داشتم، انگشتهای کشیده و سفیدش مبهوتم میکرد. در تمام دوران مدرسه به اولین چیزی از بدن معلمها که نگاه میکردم، دستهایشان بود، فقط برای این که آنها را با دستهای مادرم قیاس کنم.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 427.۹۹ مگابایت |
مدت زمان | ۰۷:۴۵:۵۲ |
نویسنده | بلقیس سلیمانی |
راوی | مریم پاکذات |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۲/۰۳ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتابهای این نوبسنده بسار عالی با فضا سازی که خواننده می تونه صحنه رو مجسم کنه اما ای کاش کمی امیدوار کننده تر مینوشت اتفاقهای خوب رو بد تفسیر می کنه وبه دهن محاطب الغاء می کنه واینکه گویی یک فصل از کتاب جا مانده وکتاب نیمه تمام است صدای راوی هم با تم داستان هماهنگه وصدا سازیها خیلی خوبه درپایان از فیدی پلاس ممنون که مرا وابسته کتاب کرد با ارزوی موفقیت روز افزون برای فیدیبو
کتاب خوبی بود و خواننده هم خیلی خوب خوانده بود، کاملا میشد وارد فضا و ذهن زن شد، هرچند من شخصا این نوع پایان بندی را دوست ندارم ولی در مجموع تجربه زیسته جدیدی به مخاطب میدهد.
هربار کتابی از این نویسنده گوش بودم فصل اخر پشیمون میشم!! اصلا نمیفهمی کتاب تموم شده انگار کتابها یک فصل کم دارند... خیلی قشنگن ولی یک فصل کم دارن
داستان بد نبود. ولی راوی با صدای خش دار و خییییلی آروم و کند می خوند که برای من واقعا اعصاب خرد کن بود. تقریبا با سرعت دو برابر گوش کردم که بتونم تحمل کنم.
حیف صدای نازنین وزیبای خانم پاک ذات..هیچ وقت رمان های ایرانی را دوست نداشتم فقط به عشق خانم پاک ذات گرفتم واصلا رمان را خوشم نیومد?
نمیدونم چرا ایشون رو برای روایت داستان انتخاب میکنن کتاب هایی رو که با صدای ایشون هست رو نمیشه تحمل کرد
از مدل داستانهای تین ایجری و بازاری و بی محتوا نیست و واقعا ارزش شنیدن داره، من طرفدار این نویسنده شدم....
من دوسش مداشتم خیلی پراکنده و بی محتوا وکسل کننده بود تنها جذابیت کار صدای خانم پاک ذات بود
داستان روان و دلنشینیه اما پایانش رو دوست نداشتم. اجرای صوتی کار رو پسندیدم.
ممنون از فیدیبو به خاطر فیدی پلاس . خیلی عالیه ????