0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  از آنجا که ایستاده بودم چه دیدم نشر انتشارات نگاه

کتاب از آنجا که ایستاده بودم چه دیدم نشر انتشارات نگاه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسندگان:
برندون هابسن
،
شارون گولدنر
و ...
درباره از آنجا که ایستاده بودم چه دیدم
در پارکینگ هم مجبور می‌شوی با چه بدبختی دستگیره داغ شده اتومبیل را بگیری و بعد از باز کردن در و روشن کردن کولر بلافاصله از آن دور شوی و مدت‌ها صبر کنی تا هوای داخل ماشین به درجه‌ای برسد که سوار شدی کمر و ماتحت‌ات نسوزد و این‌جاست که فکر می‌کنی دیگر هرگز طاقت تحمل همه این‌ها را در ملاقات بعدی نخواهی داشت و هنگامی که خسته و مانده و گرمازده به فرودگاه می‌روی و با پرواز برگشت به خانه برمی‌گردی از فکر ملاقات بعدی به وحشت می‌افتی ولی نه! به خاطر پسرم فکر نرفتن به ملاقات را از سر به در می‌کنم و مجدداً همه این مراحل زجرآور در ملاقات بعدی از سر گرفته می‌شوند و یک سال بعدی را در دنیایی زندگی می‌کنم که تنها ارتباط پسرم با من و ارتباط من با پسرم تلفن‌های گهگاهی ده دقیقه‌ای‌ست که او از زندان شلوغ و پر هیاهو به من می‌زند. ولی حالا دیگر دوست‌ام مجبور نیست این مصیبت‌ها را برای ملاقات با پسرش تحمل کند. روزی که از خبر مرگ دوستم مطلع شدم داشتم ساندویچ کره بادام زمینی درست می‌کردم. تنها و مجرد زندگی کردن یعنی این که در اکثر اوقات همه آن چیزهایی که باید در خانه وجود داشته باشند وجود ندارند یا ته کشیده‌اند از قبیل شیر، مایع ظرفشویی، دستمال کاغذی، خمیردندان و نظایر این‌ها و صد البته مواد غذایی! یعنی همه چیزهایی که مجبوری مرتباً تهیه‌شان کنی و در خانه داشته باشی. آن شب کره بادام زمینی تنها خوردنی‌ای بود که در خانه پیدا می‌شد خانه‌ای که مجبور بودم در این سن و سال به تنهایی و بدون داشتن هیچگونه هم‌اتاقی یا دوستی و در تجرد کامل در آن به‌سر برم و تبعاً کسی را نداشتم که به موقع در خرید این اقلام ضروری کمکم کند. یکی دو تا ساندویچ درست کردم و نشستم پشت میز آشپزخانه و تازه آن موقع بود که چشمم به نامه‌های نخوانده و تلمبار شدۀ روی میز افتاد، روی تودۀ نامه‌ها نامه‌ای از یک وکیل دادگستری خطاب به من قرار داشت. همین‌طور که ساندویچ بادام زمینی را به سق می‌کشیدم نامه را باز کردم. نامه‌ای بود با پاکت قهوه‌ای رنگ و کاغذ کلفت و با ابعاد استاندارد نامه‌های مراجع قانونی. طی نامه جناب وکیل با نثر مطنطن وکلا با کمال احترام مراتب درگذشت دوستم را جهت اطلاع به من ابلاغ می‌کرد. با باز کردن نامه از خیلی چیزها تعجب کردم. اولاً از مرگ دوستم، ثانیاً این که من آنقدر برای دوستم مهم بوده‌ام که وصیت کرده بود وکیل‌اش مرا از مرگش مطلع کند، ثالثاً در داخل نامه یک یادداشت شخصی از متوفی خطاب به من وجود داشت و رابعاً از سنگینی و کند هضم بودن این ساندویچ بادام زمینی لعنتی! و بدتر از همه وقتی که مصیبت‌هایی را به یاد آوردم که دوست متوفی‌ام در هر بار ملاقات با پسرش در آن جهنم درۀ آریزونا متحمل می‌شد، احساس کردم لقمه ساندویچ بادام زمینی در دهانم ساندویچ که نه، تکه‌ای قیر بدمزۀ در حال آب شدن است! قطع نظر از تعجب‌ام از مرگ دوستم، که البته تعجب بی‌جایی بود و از آنجا نشأت می‌گرفت که ما انسان‌ها سرسختانه از پذیرش واقعیت اجتناب‌ناپذیر مرگ سر باز می‌زنیم، از این تعجب کردم که گذشته از همه این‌ها چرا دوستم اصرار داشته مرا از مرگش مطلع کنند؟ منی که در حقیقت چندان هم دوستش نبودم و بیشتر یک آشنا به‌شمار می‌رفتم تا دوست نزدیک. نکند با این کار خواسته تنهایی مطلق و بی‌کس بودن پسر زندانی‌اش را به یادم آورد؟ و بعد؟ با این کار غیرمستقیم خواسته که من چه بکنم؟

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
800.۶۱ کیلوبایت
تعداد صفحات
160 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۵:۲۰:۰۰
نویسندهبرندون هابسن
نویسنده دومشارون گولدنر
نویسنده سوم اسکات مک کلاناهانو
مترجمآرتوش بوداقیان
ناشرانتشارات نگاه
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۸/۰۱/۲۴
قیمت ارزی
3 دلار
قیمت چاپی
18,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۸۰۰.۶۱ کیلوبایت
۱۶۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
73,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
از آنجا که ایستاده بودم چه دیدم
برندون هابسن
انتشارات نگاه
منتظر امتیاز
73,000
تومان