عمونوروز یکی از نمادهای نوروز است. داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانهاست. عمو نوروز منتظر زنی است. آنها میخواهند با هم ازدواج کنند. بر اساس یک باور قدیمی، نامزد عمو نوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوبها و چرخریسکها میگوید که از برگ نورس درختان و گلهای نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه است ببافند.
در بعضی از افسانهها ننه سرما و عمو نوروز هیچ گاه همدیگر را مشاهده نمیکنند و زن هیچ وقت در زمان آمدن عمو نوروز بیدار نیست؛ آن قدر خانه را روفته و روییده و کار کرده که خوابش برده و زن صاحب خانه است و مرد مسافر؛ و این سفر همیشه ادامه دارد. در مورد دیگر تمام موارد مشابه است. با این تفاوت که عمو نوروز و ننه سرما همدیگر را فقط در آخرین لحظات تغییر سال میبینند و شانس با هم بودن را فقط در آن زمان دارند.
عمو نوروز هر سال آخرین روز زمستان، اولین روز بهار با کلاه نمدیش زلفهای قرمز حنا بستَه مِثل ریشش با کمرچین آبی و شال خالخالی و شلوار گشاد و گیوهٔ تَختِ از بالای کوه روبروی شهر با لبی خندان دلی شاد با عصای تو دستانش که تکیهگاه پیر مرد خستهٔ لب خندان است یواش یواش پایین میآید. در افسانهها عمو نوروز نماد طبیعت یا شاه یا فرد دیگری که برکت به زندگی مردم میآورد بودهاست و ننه سرما که همسر عمو نوروز است و همیشه منتظر آمدن وی است.