مامان و بابا همیشه میگویند من مهمترین آدم دنیا نیستم، اما بعضی وقتها با خودم میگویم شاید باشم.
وقتی بچه بودم، فیلمی درباره مردی دیدم که مخفیانه از تمام زندگیاش فیلمبرداری کرده بودند تا از تلویزیون نمایش دهند. او در تمام دنیا مشهور شده بود و خودش نمیدانست.
راستش، از وقتی این فیلم را دیدم، به نوعی فکر کردم شاید این اتفاق درباره من هم بیفتد.
اول از همه عصبانی شدم که چرا بدون اجازه من، زندگیام را از تلویزیون پخش کردند؛ اما بعد فهمیدم واقعا هیچ اشکالی ندارد که هر روز میلیونها آدم تلویزیون را برای دیدن من روشن کنند.
گاهی نگران میشوم که شاید اتفاقهای زندگیام برای نمایش از تلویزیون، بیش از حد کسلکننده باشد؛ بنابراین سعی میکنم هرازگاه کار سرگرمکنندهای انجام دهم تا مردمی که در خانه مرا تماشا میکنند، از خنده رودهبر شوند.