داستان «سوزن رفوگری» ماجرای سوزن رفوگری بسیار مغروری است که به دلیل ظرافت، خود را سوزن خیاطی میپنداشت. روزی سوزن از دست آشپز افتاد و شکست. آشپز او را بهعنوان سنجاق به روسری خود چسباند. سوزن مغرورتر از قبل، شروع به فخرفروشی به سنجاق زیبایی کرد و آنقدر خود را با افتخار بالاکشید که از روسری کنده شد و درون ظرفشویی افتاد و سفر پردردسر خود را شروع کرد.