ینقدر مرا رنگ نکنید،
چهارچوبم در حال فرو ریختن است
تنم پر از میخ های زنگزده و کهنه...
گرچه ریشه هایم جا ماندند اما...
خاطرات اره خورده ام که هنوز بوی خاک می دهد.
اینقدر مرا رنگ نکنید،
همین اسفند مرا بسوزانید تا زیر پای درختان سبز
حسرت بهار را نخورم.
در ضمن قبل از سوزاندن خُردم نکنید!