درباره قصه ی حیوانات در قرآن برای کودکان کلاغ هابیل و قابیل
قابیل استخوان فک خر مرده را برداشت و به طرف برادرش هابیل رفت تا او را بکشد. کلاغ که این صحنه ها را می دید، از این که انسانی نسبت به برادرش این همه سنگ دلی نشان می دهد، تعجب می کرد.
قابیل، پس از کشتن برادرش هابیل، پیکر بی جان او را برداشت و بی آن که بداند باید چه کار کند، در میان تپه ها و جنگل ها سرگردان شد... و این در حالی بود که لاشخورها بر بالای سر او به پرواز درآمده بودند تا در فرصت مناسب به بدن هابیل حمله کنند...