نیپِرخرچنگه از چنگکهایی که داشت اصلاً خوشش نمیومد! اونا همش صدا میدادن و به همه جا هم گیر میکردن…
هیچ کدوم از دوستای اون چنگک نداشتن!
اون آرزو میکرد کاش مثلِ اختاپوس بازوهایِ قوی داشت
یا مثلِ عروس دریایی پاهایِ سمی داشت
حتی بعضی اوقات دلش میخواست مثلِ لاک پشت یا ماهی باله داشت
یک روز که نیپر داشت با لاک پشت (حبابُ بگیر) بازی میکردن
وقتی نوبتِ اون شد که حبابُ بگیره چنگکهای تیزش باعث شد حباب بترکه!
و دیگه نتونستن که به اون بازی ادامه بدن…