در نظر شرلوک هولمز او همیشه «آن زن» بود، زنی که به او کلک زده بود. کافی است دوستم بگوید «آن زن»، تا من بفهمم که او دربارهی چه کسی حرف میزند. اسمش ایرنه آدلِر بود.
اجازه بدهید خودم را معرفی کنم: اسم من دکتر واتسون است. من و هولمز در خیابان بیکر، ساختمان شماره ۲۲۱ـ ب همخانه بودیم، تا اینکه من ازدواج کردم. ما سالها دوستانه با هم در آنجا زندگی میکردیم و من در تحقیقاتش به او کمک میکردم. بعدها من بسیاری از آن ماجراها را به صورت داستان نوشتم و در اختیار خوانندگانم قرار دادم.
شبی هنگام قدم زدن در لندن، خودم را در خیابان بیکر یافتم. ماه مارس ۱۸۸۸ بود. به بالا نگاه کردم و هولمز را کنار پنجرهی طبقهی دوم دیدم. دماغ عقابگونه و چانهی برجسته و پهن او را تشخیص دادم. او دستهایش را پشت کمرش قلاب کرده بود. دوست قدیمیام به شدت مشغول کار بود. مدتها بود که او را ندیده بودم، به همین دلیل زنگ زدم و وارد خانهاش شدم.