تاریخ ما را نومید کرده، اما مهم نیست.
در آغاز قرن، ماهیگیری پابهسن گذاشته و همسرش تصمیم گرفتند برای درآمد بیشتر مستأجر بگیرند. هر دو در دهکدهی ماهیگیری یونگدو ـ جزیرهی بسیار کوچکی کنار بندر بوسان ـ به دنیا آمده و بزرگ شده بودند. در سالهای طولانی ازدواج، زن سه پسر به دنیا آورد، اما تنها هونی، بزرگترین و ضعیفترین آنها زنده ماند. هونی لبشکری و پاچنبری به دنیا آمد؛ هرچند شانههایی پهن داشت و اندامی قوی و رنگورویی بور. حتی وقتی مرد جوانی شد، همان روحیهی آرام و متفکر کودکی را حفظ کرد. هونی وقتی دهان بیقوارهاش را با دست میپوشاند، کاری که عادت داشت موقع برخورد با غریبهها انجام دهد، به پدر خوشقیافهاش شباهت پیدا میکرد، هردو چشمهای درشت خندان داشتند. ابروهای تیره به پیشانی وسیعش جلوه میداد که دراثر کار مدام در هوای آزاد آفتابسوخته بود. هونی مانند پدر و مادرش تند حرف نمیزد و بعضیها به اشتباه فکر میکردند چون او سریع حرف نمیزند، مشکل ذهنی دارد، اما این حقیقت نداشت.