تا به حال چنان سکهی عجیبی ندیده بودم. اصلاً من با عجایب و غرایب میانهای ندارم. هر کسی را که بگویید برای خودش استعدادها، عادتها و ماجراهایی دارد که ارزشش را دارد در موردشان حرف بزنیم. اما من اینطوری نیستم. اسم من اِد است. من یک اد کاملاً معمولی و عادیام که به کلاس سوم ابتدایی میروم.
سعی کردم بلند شوم، اما خشکم زد. مردی به طرزی عجیب در میان چمنهای پیادهرو وول میخورد. او هر دو سه قدم که راه میرفت، روی زمین ولو میشد و مثل یک سگ شکاری بو میکشید و با دستانش لابهلای چمنها را میگشت.