مژده، مژده، مژده. نمایش، نمایش، نمایش. تقلیدچیان بنگاه شادمانی تماشا تقدیم میکنند. رامکردن زن سرکش نمایشی سراسر خنده
با دکور و لباسهای مجلل
و با شرکت هنرمندان محبوب،
با اقسام ستارهدار و بیستاره
سینما و تئاتر و تلویزیون
تقلیدنویس و بازیساز ویلیام داود شکسپیر بیگی فتحعلیزاده
تعجب نکنید، اینبار تقلیدنویس و بازیساز گروه ما، پا را از گلیم خودش درازتر کرده و یک قصه از ویلیام شکسپیر نویسندۀ شهیر انگلیسی کش رفته و آورده تو کارگاه نمایش تختحوضی
سیاه: پس نتیجه میگیریم که همۀ ما دزدیم
تقلیدچیان دزدی چیه؟
این یه برداشته.
اقتباسه.
آداپته است.
ترجمه است.
سیاه: از شکسپیر اجازه گرفتهاید؟
تقلیدچیان: نه.
سیاه: پس دزدیم دیگه.
نویسنده: جون به جونت کنند، تو آدم بشو نیستی.
تقلیدچی: ما هم یکخرده قند و نمک ایرونی بهش اضافه کردهایم، شده این.
تقلیدچیان: این دیگه کیه؟
کتایون: من رو میگه، کتی خوش اخلاق رو میگه.
بیتا: کتی نگو، عفرتیه، هم ترشیه هم لیته.
کتی: هوی، مارمولک، باز زبون درآوردی!
بیتا: بابا.
صارمی: چهکار داری بچه رو، هی نیشگون میگیری؟ تو اینهمه مرد، یکی حاضر نیست این دختره رو بگیره؟