0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  کابوس های بیروت نشر نی

کتاب کابوس های بیروت نشر نی

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
نویسنده:
ناشر:
درباره کابوس های بیروت
برادرِ مقتولْ جوانکی را که قرار بود گوسفند قربانی باشد گرفت... دینش را به فحش کشید. جوان جا خورد، دانشجوی فلسفه بود و به خدا اعتقاد داشت، اما همه ادیان را ابزارهایی برای تقرب به خداوند می‌دانست و هر گاه نیاز داشت به خدا نزدیک شود به اولین عبادتگاهی که سر راهش بود می‌رفت، چه مسجد چه کنشت. البته ترجیح می‌داد بر کرانه دریا و به دور از هر دیواری در برابر خالقش کرنش کند... زمزمه‌های دعای خویش را به باد بسپرد تا در جهانِ پهناور بگستراند و نقطه‌هایی تابناک بدان بیفزاید تا کمی از ظلمت نفرت و توحش مسلط بر جهانِ پر شروشور ما بکاهد. کشاندندش به پیاده‌رو. گفت: گناه من چیست؟ برادر مقتول عصبانی بود. با عصبانیت فحش‌بارانش کرد. نزدیک بود بین خودشان دعوا سربگیرد: این‌جا بکشندش یا با خودشان ببرند؟... کدامشان بکشد؟ چطور بکشند؟ یکی‌شان پرسید: دوست داری چطور بمیری؟ گفت: دوست ندارم بمیرم. یکی پیشنهاد کرد که فوراً تیری در کله‌اش خالی کنند و پیش از رسیدن گروه دوم راه بیفتند. گفت: دوست ندارم بمیرم. برادر داغدیده پافشاری کرد که کشتن جوان حق خودش است. گفت: دوست ندارم بمیرم. یکی پرسید: عضو کدام حزب هستی؟ گفت: حزب زندگی. پرسیدند: اسمت چیست؟ گفت: لبنان. از کدام خانواده؟ عرب. فریاد زدند: وقت شوخی نیست، کی هستی؟ تکرار کرد: «اسم من ‘‌لبنان عرب’ است و نمی‌خواهم بمیرم». یکی از افراد مسلح گفت: بهتر است با خودمان ببریمش و از او بازجویی کنیم بعد دخلش را بیاوریم. میانشان بر سر این‌که فوراً او را بکشند یا بعداً اختلاف افتاد و به روی همدیگر سلاح کشیدند. جوان فرصت را غنیمت شمرد و از پاهایش که تنها جنگ‌افزارِ در اختیارش بود استفاده کرد و پا گذاشت به دویدن... مثل دیوانه‌ها در پیاده‌رو می‌دوید... دوید و دوید، اما صدای گام‌هایی را پشت سرش می‌شنید... پایش لغزید و افتاد. شب تاریک نبود. نور یکی از چراغ‌های شهرداری خیابان را روشن می‌کرد و این برایش عجیب بود. حس کرده بود که وسط جنگل است و پیش از عصر اختراع برق و حتا اکتشاف آتش... گام‌های پشت سرش هم ایستادند، صورت کسی را دید که بر کشتنش پافشاری می‌کرد... وضوح صورت او چون صاعقه‌ای جوان را شوکه کرد... او هم مثل آن جوان گریه می‌کرد... گفت: برادرم آتش‌نشان بود. رفت آتشی را خاموش کند، ولی او را کشتند و جنازه‌اش را برایمان آوردند.. جوان فکر کرد که دارد درددل می‌کند و داشت دلش می‌سوخت و آمد که اطلاعات بیشتری بگیرد، اما صورت مرد برادرمرده ناگهان مثل صورت یک قصاب شد و گفت: و حالا تو در ازای او کشته خواهی شد... آن‌ها «هم‌کیش» تو بودند.. آمد جوابی دهد... حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.. می‌خواست برایش توضیح دهد که داستان این «کیش» و معنای واقعی‌اش چیست... در عین حال فهمید که وقت «فلسفه» و «گفت‌وگو» نیست و «تفنگ» است که سخن می‌گوید و او هیچ تفنگی ندارد.
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۵۹ مگابایت
تعداد صفحات
461 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۵:۲۲:۰۰
نویسندهغاده السمان
مترجم احسان موسوی خلخالی
ناشرنشر نی
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۳۹۷/۰۹/۲۸
قیمت ارزی
6 دلار
قیمت چاپی
58,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۵۹ مگابایت
۴۶۱ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 4 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
2 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
5

این رمان با جزئیات دقیق، دراماتیک و حس‌برانگیزی جنگ‌های داخلی در لبنان سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۹ را به تصویر می‌کشد.

5

عااااالی ، پر از هیجان ، ترجمه عالی ،

5
(5)
161,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
کابوس های بیروت
غاده السمان
نشر نی
5
(5)
161,000
تومان