شب آمد و دلم هوای خانه گرفت
خانه کجاست؟ دل خانه را بهانه گرفت
به خانه چون ز خانهدار نشد اثری
اشکم ز دیده چو سیلاب روانه گرفت
حبیب من ز کوی ما قصد رحلت کرد
هوای مرگ در دلم آشیانه گرفت
تیر غم ز بخت بدم ز هر طرف
مرا در سوگ یار مهربان نشانه گرفت
بزد شراره بر خرمن هستی من
زبانه کشید، رقم فسانه گرفت
سحرم سرشک دیده ره بگشود
شب بیامد و گریه شبانه گرفت
در شگفتام این فرشته را پیک اجل
ز چه رو نابکارانه در میانه گرفت
گل ز باغ جان این چرخ کجمدار
دانه دانه هم ز گلشنِ زمانه گرفت
یار من شمع و جمشید چو پروانه آن
آخرین شعله شمع، آه پَرِ پروانه گرفت