کامو حالا دربارهی شور و شوق پیشینش دچار شک شده بود. به اطراف سالن پر از جمعیت نگاه میکرد، سالن پر از اروپاییها و عربهایی بود که به باور او محکوم به زندگی با یکدیگر بودند، درحالیکه در بیرون از آنجا به نظر میآمد سرنوشت برای همان مردم خواسته بود که به کشتار یکدیگر بپردازند. کامو از چهار روز پیش که رسیده بود، مرتب پیامهای تهدیدآمیز دریافت میکرد و همینطور درخواستهای عاجزانهی دوستان که از او میخواستند هتل را ترک کند و به خانههای امن آنها پناه ببرد. در درون سالن، دوستان تنومندش از بلکور، محلهی قدیمی کامو، او را دوره کرده بودند: با لبخندی محو آنها را «مردان غولآسای» خود خواند. او نقشی ناممکن برای خود برگزیده بود ـ میانجیای بین دو ملت که با هم در جنگ بودند. کامو، چنگزده به متن سخنرانیاش، با صورتی رنگپریده، با اوج تراژدیای در حد و اندازهی آیسخولیوس یا توسیدید روبهرو بود.
.
.
.
.
«آلبر کامو:عناصر یک زندگی» حاصل تحقیق و تلاش رابرت زارتسکی است برای درک سکوت کامو (در زندگی و آثارش) و کشف پیوند این سکوت با حوادث زندگی او، و از میان این کندوکاوهاست که جلوههای جدیدی از اندیشهی آفرینندهی بیگانه و طاعون پیش رویمان پدیدار میشود.
«وقتی به دیگران توجه میکنیم، اغلب بهجای حرف زدن گوش میکنیم. بنابراین رویِ دیگر سکهی توجه کردن، سکوت است. توانایی هنری کامو و اخلاقمداریاش تا حدی با چنین سکوتهایی بیان میشوند. سکوتهایی هستند که چون سراب در چشمانداز عریان الجزایر موج میزنند و سکوتهایی هستند که بسیاری از شخصیتهای کامو، همچنان که به دنیا توجه میکنند، در آنها غرقاند.»
«تأکید کامو بر سکوت، در هنر و در سیاستش، بازتابی از ارادهی او برای حمایت از دیگران بود، دیگرانی که به شیوههای گوناگون محکوم به سکوت شده بودند...»